سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانش را بطلبد برای اینکه با دانشمندان همراه شود یا با نادانان بستیزد یا مردم را متوجه خود کند، خداوند او را داخل آتش گرداند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 87 دی 21 , ساعت 1:32 صبح

وضعیت بحرانی دنیا، وضعیت طبیعی دنیا است. شما در این وضعیت بحرانی که شکل عادی به خود گرفته است روحتان را با چه آرام می‌کنید؟ آرام بخش روح شما چیست، مکان‌های زیارتی، دیدن یک عکس، خواندن کتاب، پهلو گرفتن کنار ماسه‌های ساحل و یا...؟

هیچ وقت این نصیحت استادم را از یاد نمی‌برم که می‌گفت: هر وقت خواستی از تمام گرفتاری‌های دنیا رها شود از مسکن روحت استفاده کن. این تحویز همیشه مورد استفاده قرار گرفت و تاکنون که چند ترمی ‌هست سعادت دیدن ایشان را ندارم مؤثر واقع شده.

مدتها در پی پیدا کردن آن بودم که تسکین‌دهنده من چیست؟ فراوان کندوکاو کردم و هزاران مورد را امتحان. از مدرن‌ترین وسیله‌یی که در اختیار داشتم تا قدیمی‌ترین آن. بعد از کمی تأمل و تفکر و تحقق درونی یافتم تنها موردی که مسکن روحم می‌شود سال‌هاست در کنارم زیست می‌کند.

آچار فرانسه‌یی که همه می‌توانند به وسیله آن به سعادت برسند. آن آچار فرانسه، آن معلم و دبیر دلسوز، اکسیر شفابخش، عنصری است به نام نوشتن.

بالاخره یافتم آن گوهر مقصود را. دیگر خیالم آرام گرفت که اکسیرم را پیدا کردم. می‌توانم خودم را با آن تسکین دهم. همیشه فکر می‌کردم که تسکین‌دهنده‌ها خیلی فراتر از نوشتن هستند اما بعد متوجه شدم که کوچک‌ترین چیزها  گاهی می‌توانند نقش‌های بزرگی را ایفا کنند.

نوشتن نقش یک پل بزرگ را بازی می‌کند که می‌تواند خاطرات، جملات، پیوست‌ها و.. را به هم مرتبط سازد و از آن تندیس جاودانه به ارمغان آورد. با این می‌شود فاصله میان کودکی و بزرگسالی را پر کرد، پلی است برای طی کردن فاصله میان انسان‌ها. فایده‌های این قهرمان بزرگ مال آدم‌های بزرگ است. پس بهتر که همه بزرگ باشیم. به وجود آمدن حس نوشتن و نگاش در آدمی بستگی به روح آن دارد. زمانی که دو سویه زندگی را نگاه می‌کنی نیاز به ثبت جملاتی که روح را آرام می‌کند احساس می‌شود، هنگامی‌که احساس می‌کنی از زندگی ماشینی خسته شدی و از هر چیزی که بخواهی استفاده کنی تا به آرامش برسی متعلق به همین دنیای ماشینی است دلگیر می‌شوی.

نوشتن تنها تسکین‌ دهنده‌یی است که آدم را زمانی بس کوتاه از تمام فکرهای زاید رها و به ورطه آسایش سوق می‌دهد. تنها شرط ورود به این دنیای ماورای تصور، داشتن یک روحیه خوب و پذیرفتن و داخل شدن است. نوشتن جرقه اندیشه و نمو یک هیجان است. اغلب واژه‌یی کافی است که شما را ساعت‌ها غرق نوشتن کند بطوری که وقتی فارغ می‌شوید، ورق‌های انباشته‌یی را می‌بینید که شما آن‌ها را به تحریر درآورده‌اید و بطور کافی و کامل لذت برده‌اید.

نوشتن عنصری است که اگر در روح فردی رسوب کند می‌تواند گاهی اوقات مرحم تنهایی او باشد و در جایی هم ناجی. کافی است فقط یکبار آن را امتحان کنید آن وقت متوجه می‌شوید سخن گزافی نگفته‌ام و سخنم روشن و هویدا است. نمی‌توان خوب نوشت مگر در هنگام گام برداشتن به سوی ناشناخته‌ها و نه برای شناختن آنها بلکه برای دوست داشتن آن‌ها. ما نمی‌توانیم خوب بنویسیم مگر درباره آن چیزهایی که نمی‌دانیم، پا گذاشتن به جهانی که همه چیز آن هویتی ابدی دارند و با جابجا شدن آن می‌توان متنی نوین و کالبدی دیگر متولد کند. چقدر شیرین است که هر روز تولدهای متعدد ببینیم و هر روزمان را لبریز از شادی و سرور کنیم.

نوشتن مسکن آرامبخشی است که من را به کما و آرامشی وصف‌نشدنی رهسپار می‌کند. پادزهری که درصد قابل توجهی را می‌توان از طریق او تسکین‌دهنده نام برد. کاغذهای زیادی با جوهر سیاه می‌شوند، همین. چه کلماتی که در زیر ورق‌ها یخ زده‌اند و چه لغاتی که حرارتشان جوهر قلم را به جوش می‌آورد. بکوشید تا می‌توانید بنویسید، از هر چیز بنویسید. از ثانیه‌های گذشته و لحظاتی که با آن‌ها زندگی می‌کنید. با دقایقی که از رگ و پوست خود حسشان می‌کنید. هرگز فراموش نکنید هنگام و موقع رفتن از دنیا چیزی از شما به یادگار نمی‌ماند جز کارهای نورانی شما و در سطر آن‌ها نوشته‌های شما. آن‌ها در زمان نبودتان، هم گویای هویت‌تان هستند و هم بازگوکننده تمام کارهایتان و از این طریق است آن‌هایی که حتی شما را ندیده‌اند هم می‌توانند در مورد شخصیت‌ شما چیزی متوجه شوند. پس برای خود دفتری تهیه کنید تا شناسنامه‌یی شود برای آینده، نوشتن می‌باید این‌گونه آغاز شود. نوشتن، عشق و بقیه چیزها. هنگامی‌که می‌نویسی آن قدر از این دنیا دور می‌شوی که گاهی فکر می‌کنی که دیگر باز نمی‌گردی.

من می‌نویسم تا تن کاغذ من جا دارد. می‌نویسم تا جهان و هستی بخوانند که نگران نیستم. برای من فرقی نمی‌کندکه این زندگی جرقه‌یی در عدم باشد یا پیش‌پرده‌یی از زندگی دیگر. به هر سان آن را لمس می‌کنم. نوشتن از دید من نوری است در سیاهی. نویسنده‌ها از مستندسازه‌ها هم مظلوم‌تر هستند و با کوچک‌ترین جمله مورد هجوم قرار می‌گیرند. از هر جلمه، کلمه و لغت متنی ایراد می‌گیرند که ساعت‌ها صرف کرده تا آن را متولد کند و او را مورد بازخواست قرار می‌دهند. نویسندگان مثل مخترعین عمل می‌کنند. با اختراع جمله‌یی که با رغبت و علاقه به کار برده‌اند، می‌توانند همیشه جاوید بمانند و زنده بطوری عمل می‌کنند که روحشان همیشه در آن جاری باشد. عده‌یی هم متأسفانه هستند که فقط نام نویسنده را یدک می‌کشند اما غافل از اینکه بتوانند جمله‌یی موثر بنویسند و جملاتی با معنا از آن‌ها پددی آید. البته این نکته را هم متذکر شوم که من خودم نویسنده نیستم اما آرزو دارم روزی بشوم و کسب تجربه کنم. این حرف‌ها هم که می‌گویم مواردی است که تاکنون دیده‌ام.

خدایا، پروردگار من، از اینکه روحم را با قلم، این روشن‌بخش حیات آدمی آشنا ساختی متشکرم. هیچ‌وقت این موهبت الهی را از یاد نخواهم برد.دینم را به انسان‌ها ادعا می‌کنم و با امانتی که در نزدم قرار دادی سعی می‌کنم جزیی از دنیا را به جلو هدایت کنم. از شما خواستارم توانم دهی چنان باشم که می‌خواهی با کلمات و جملات آن چیزهایی متولد کنم که نور و ایمان را تجلی بخشد و رجای روح انسانی را ارتقا. هر کس به دنیا می‌آید بنا به دلیلی است و هر کس وظیفه‌یی دارد که باید آن را به نحو احسن انجام دهد. خیلی مهم است که نردبان پله آخر دارد یا خیر؟ همیشه به این فکر کنید که اگر منی نوشتید انتهای آن را پرمعنا به اتمام برسانید تا خواننده بتواند از نوشته شما چیزی دستگیرش شود.

چیزی را که دوست داری روشن کن بی آنکه به سایه‌اش دست بزند. (کریتسن بوبن) و حرف آخر، شمایی که کم می‌نویسید، شمایی که هرگز نمی‌نویسید. برای شما هم حتی روزی می‌رسد که بنویسید.نوشتن، تو همیشه غیرمنتظره بودی.


یکشنبه 87 دی 15 , ساعت 12:10 صبح

حسین (ع) و عاشورا در اندیشه بزرگان

شخصیت و عظمت امام حسین(ع) همچون خورشیدی عالم تاب است که همه جا را فرا گرفته و تمامی انسان‌های بیدار در طول تاریخ همواره از صفات والای آن حضرت یاد می‌کنند. هرکس با زبانی از این امام بزرگ و همیشه پیروز تاریخ در هر عصر و زمانی به نیکی یاد می‌کند. قیام امام حسین(ع) منبع الهام بخشی برای به ثمر رساندن حق و عدالت در جهان است. عظمت روح، همت مردانه، نظر بلند، فداکاری بی‌دریغ و جانبازی بزرگ سالار شهیدان را هرگز نمی‌توان بیان کرد و یا به قلم آورد. با آنکه در هر عصر و زمانی باطل پرستان تلاش کردند تا نام حسین (ع) را از سر زبانها بردارند، اما هرگز موفق به انجام این کار نشدند. تاریخ، هرگز حسین(ع) را فراموش نمی‌کند. پیامبر گرامی اسلام در این رابطه می‌فرمایند. حرارت محبت حسین‌(ع) در دل‌های مردان با ایمان آنچنان نفوذ کرده است که هرگز به سردی تبدیل نمی‌شود.
عظمت قیام و اوج فداکاری و ویژگیهای دیگر امام و یارانش سبب شده که اظهار نظرهای بسیاری درباره این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته باشند . در اینجا تعدادی اندک از اظهار نظرهای مسلمان و غیر مسلمان در این باره اورده می‌شود :
بیش از دو تن از دانشمندان اهل سنت به سندهای مختلف از جابر بن عبدالله روایت کرده‌اند که از رسول خدا(ص) درباره حسین‌(ع) شنیدیم که می‌فرمود: هرکس دوست دارد به آقای جوانان اهل بهشت نگاه کند به حسین بن علی(ع) نظر افکند .
فاروق احمد خان لغاری(رئیس جمهور اسبق پاکستان):زندگانی مبارک حضرت امام حسین (ع)برای ما راه هدایت است . با پیروی از این راه، ما می‌توانیم توطئه‌های دشمنان را خنثی کنیم .
بی نظیر بوتو(نخست وزیر اسبق پاکستان): مسلمانان فلسطین ، کشمیر و بوسنی باید بر سیره امام حسین (ع) عمل کنند .
چوهدری الطاف حسین (استاندار ایالت پنجاب پاکستان): بهترین راه برگزاری عاشورا این است که ما نقش امام حسین(ع) را بشناسیم و فلسفه شهادت را در پرتو قرآن و سنت ببینیم . ما باید در روز عاشورا پیمان ببندیم که طبق اصول راستی ، عدل ، مساوات ، صبر ، برادری و تمیز حق از باطل ، زندگی خود را اداره کنیم .
مهاتما گاندی (رهبر استقلال هند): من زندگی امام حسین‌(ع) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده‌ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده‌ام. بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از امام حسین‌(ع) پیروی کند و راه او را در پیش گیرد .
محمدعلی جناح (قائد اعظم پاکستان): هیچ نمونه‌ای از شجاعت را، بهتر از امام حسین‌(ع) به لحاظ فداکاری و تهورش در عالم نمی‌توان یافت. به عقیده من تمام مسلمین باید از این شهید‌ی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، سرمشق بگیرند و از آن پیروی نمایند.
چارلز دیکنز (نویسنده نامدار انگلیس): من نمی‌فهم! اگر منظور امام حسین‌(ع) جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود،‌ چرا خواهران، زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می‌نماید که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.
توماس کارلایل (فیلسوف و مورخ انگلیسی): مهمترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم، این است که حسین (ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود ثابت کردند که تفوق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می‌‌شود، اهمیت ندارد و پیروزی حسین‌(ع) با وجود اقلیتی که داشت باعث شگفتی من است
ادوارد براون (شرق شناس مشهور انگلیس): آیا قلبی پیدا می‌شود که سخن کربلا را بشنود و آغشته با حزن و اندوه نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمی‌توانند پاکی و صداقت روحی را در این جنگ اسلامی انکار کنند.
فردریک چمس: درس امام حسین‌(ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است که، در دنیا اصول ابدی عدالت، ترحم و محبت وجود دارد. هرگاه کسی برای این صفات مقاومت کند، آن اصول همیشه در دنیا پایدار خواهد ماند.
ل. م. بوید: من مسرورم پاک نی که این فداکار عظیم (امام حسین‌(ع) ) را از جان و دل ثنا می‌گویند شریک هستم،‌هر چند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است.
واشنگتن ایرونیگ (مورخ مشهور آمریکایی): برای امام حسین‌(ع) ممکن بود ،که زندگی خود را با تسلیم شدن به ارادة‌ یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوای انقلابی اسلام اجازه نمی‌داد که او ،‌ یزید را به عنوان خلیفه بشناسد. او خود را برای پذیرش هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت.
توماس ماساریک: گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح، مردم را متأثر می‌سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت می‌شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد، گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین مانند پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.
موریس دو کبری:‌در مجالس عزاداری گفته می شود که حسین، برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبة اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوة او را سرمشق قرار داده، از زیر دستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم.
ماربین آلمانی (خاورشناس): حسین با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خویش، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چه ظاهرا عظیم و استوار باشد، در برابر حق و حقیقت چون پر کاهی بر باد خواهد رفت.
بنت الشاطی: زینب، خواهر حسین بن علی، لذت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همة حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و بر پایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیع، زینب قهرمان کربلا نقش برانگیزنده داشت.
لیاقت علی خان (نخست وزیر پاکستان): این روز محرمبرای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگ دارد. در این روز، یکی از حزن آورترین و تراژدیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد. شهادت حضرت امام حسین‌(ع) در عین حزن، نشانة فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود. زیرا تسلیم کامل به ارادة الهی به شمار می‌رفت. این حادثه به ما می‌آموزد که مشکلات و خطرات هر چه باشد، نبایستی بی‌پروا از راه حق و عدالت منحرف شویم.
جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی): وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل حسین و مأمور به خونریزی می‌کرد، آنها می‌گفتند: «چه مبلغ می‌دهی؟» اما انصار حسین به او گفتند: ما با تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می‌خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.
عباس محمود عقاد (نویسنده و ادیب مصری): جنبش حسین، یکی از بی‌نظیرترین جنبشهای تاریخی است که تا کنون در زمینه دعوت‌های دینی یا نهضت‌های سیاسی پدیدار گشته است. دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نداشت. از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.
احمد محمود صبحی: اگر چه حسین بن علی، در میدان نظامی یا سیاسی شکست خورد، اما تاریخ، هرگز شکستی را سراغ ندارد که مثل خون حسین به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد. خون حسین، فریادی شد که آن تخت‌ها و حکومت‌ها را به لرزه در آورد.
آنطون بارا (مسیحی): اگر حسین از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری برپا می‌نمودیم و مردم را با نام حسین به مسیحیت فرا می‌خواندیم.
گیبون (مورخ انگلیسی): با آنکه مدتی از واقعة کربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه هم وطن نیستیم، معذالک مشقات و مشکلاتی که حضرت حسین تحمل نموده، احساسات سنگین دل ترین خواننده را بر می‌انگیزد، چندانکه یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می‌یابد.
نیکلسون(خاورشناس معروف): بنی امیه، سرکش و مستبد بودند. قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند… و چون تاریخ را بررسی کنیم، گوید: دین بر ضد فرمانروایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراتوری ایستادگی نمود. بنابراین، تاریخ از روی انصاف حکم می‌کند که خون حسین به گردن بنی‌امیه است.
سرپرسی سایکس (خاور شناس انگلیسی): حقیقتا آن شجاعت و دلاوری که این عده قلیل از خود بروز دادند، به درجه‌ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هرکسی آن را شنید، بی‌اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این جمع دلیر غیرتمند، مانند مدافعان ترموپیل، نامی بلند‌ غیر قابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.
تا ملاس توندون (هندو، رییس سابق کنگره ملی هندوستان): این فداکاریهای عالی از قبیل شهادت امام حسین‌، سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطرة آن شایسته است که همیشه باقی بماند و یادآوری شود.
محمد زغلول پاشا: حسین، در این کار، به واجب دینی و سیاسی خود قیام کرده و اینگونه مجالس عزاداری، روح شهادت را در مردم پرورش می‌دهد و مایة قوت ارادة آنها در راه حق و حقیقت می‌گردد.
عبدالرحمان شرقاوی (نویسنده مصری): حسین برای به دست آوردن فرصت و از سر گرفتن جهاد و دنبال کردن از جایی که پدرش رها کرده بود،‌ در آتش شوق می‌سوخت. او زبان را دربارة معاویه و عمالش آزاد کرد، تا به حدی که معاویه تهدیدش نمود. اما حسین ، حزب خود را وادار کرد که در طرفداری حق سختگیر باشند.
عبدالمجید جوده السمار (نویسنده مصری): حسین نمی‌توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحه می‌گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم می‌کرد و بر فرمانروایی باطل تمکین می‌نمود. امام حسین‌ به این کارها راضی نمی‌شد، گرچه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.
علامه طنطاوی (دانشمند و فیلسوف مصری): «داستان حسینی» عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا بر می‌انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار می‌آورد،‌چندانکه برای شتاب به قربانگاه، بر یکدیگر پیشی جویند.
العبیدی (مفتی موصل): فاجعة کربلا در تاریخ بشر نادره‌ای است، همچنان که مسببین آن نیز نادره‌اند… حسین بن علی سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیغمبر اکرم وظیفة خویش دید و از اقدام به آن تسامحی نورزید. هستی خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و بدین سبب نزد پروردگار، «سرور شهیدان» محسوب شد و در تاریخ ایام ، «پیشوای اصلاح طلبان» به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن، کامیاب گردید.
ابن ابی الحدید (دانشمند مصری): مانند حسین، چه کسی را سراغ دارید که درباره اش گفته اند: روز عاشورا هنگامی که تمام یاران و برادران و فرزندان خود را از دست داده و دشمن از همه سو او را احاطه کرده بود، چون شیر می‌غرید و جنگاوران دلیر را از پای در می‌آورد.
هلال بن نافع (یکی از سپاهیان ابن زیاد): من در نزدیکی حسین ایستاده بودم که او جان می‌داد. سوگند به خدا که من در تمام مدت عمرم هیچ کشته ای را ندیدم که تمام پیکرش بخون خودآلوده باشد و چون حسین صورتش نیکو و چهر‌ه‌اش نورانی باشد، به خدا سوگند درخشش نور چهرة او مرا از تفکر در کشتن او باز می‌داشت.
شیخ جعفر شوشتری: از عظمت بلکه معجزه قرآن آن است که بر خلاف دیگر کتابها تکرارش ملال آور نیست،‌بلکه لطفش بیشتر می گردد، مصیبت امام حسین‌(ع) هم همینطور است . هر چه خوانده یا شنیده شود باز تازه است. دیگر آنکه نگاه کردن به خط قرآن عبادتست، تلاوت و گوش دادن به آن عبادتست،‌مرثیه امام حسین‌(ع) هم چنین است، خواندنش و گوش دادنش عبادتست، گریاندنش و گریه کردنش نیز عبادتست «من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنه» از جمله آنکه قرآن مجید به جمیع شئون معجزه است و … و امام حسین‌(ع) هم به سر بریده‌اش، به اعضایش، به بدنش همه معجزه است.
شهید آیت الله سید محمد حسین بهشتی: دوستان حسین، هواداران حسین،‌ شیفتگان حسین،‌پیروان مکتب توحید و یکتاپرستی باید بدانند، مبارزه در زندگی امری است اجتناب‌ناپذیر، از کسالت و کاهلی و از گوشه‌نشینی بیرون بیایند. بدانند تا بشری در دنیا زندگی می‌کند باید همواره مبارزه داشته باشد،‌ شیرین مبارزات، مبارزه له حق و علیه باطل است، مبارزه برای زنده نگهداشتن فکر حق،‌ مبارزه برای اجرای قانون حق «گفتار عاشورا ، ص 54»
شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب: راه حسین، راه دل است. هر چیزی را بهاری است و بهار عزای حسین عشر عاشوراست. اسم حسین و قبر حسین موجب شکستن دل است . راه حسین راه قلب، بلکه راه خداست. اگر کسی با دل متوجه حسین شود مصائب و حالاتش را به خصوص در این ایام متذکر شود، به طور حتم دلش خواهد شکست، قیمتش کم می‌شود، مگر قلب که قیمتش علاوه می‌گردد. «بخشی از کتاب سیدالشهدا»
شهید آیت الله شیخ مرتضی مطهری: حسین فرزند پیغمبر است، او ایمان خود را به تعلیمات پیغمبر نشان می‌دهد. پیغمبر جلوه می‌کند، پیغمبر متجلی می‌شود،‌در وجود حسین دیده می‌شود. چطور روح بشر، این مقدار شکست ناپذیر می‌شود؟
سبحان الله، بشر به کجا می‌رسد، روح بشر چقدر شکست ناپذیر باید باشد، که بدنش قطعه قطعه می‌شود، جوانانش جلوی چشمش قلم قلم می‌شوند، در منتهی درجه تشنه می‌شود، و حتی به آسمان که نگاه می‌کند، به نظرش تیره و تار است، خاندانش اسیر می‌شوند، هر چه دارد از دست داده است، ولی یک چیز برای او باقی مانده و آن روحش است. هرگز روحش شکست نمی‌خورد. شما یک چنین صحنة نمایشی از فضایل انسانیت در غیر حادثه کربلا نشان دهید، تا به جای کربلا از آن حادثه یاد کنیم؟ پس چنین حادثه‌ای را باید زنده نگهداریم، «حماسه حسین،‌ ج 1، ص 169 الی 70»
امام خمینی (ره): روز مبارک سوم شعبان المعظم، روز پاسدار است، و روز تحقق پاسداری از اسلام و حقیقت از مکتب الهی، روز تولد بزرگ پاسداری که با خون خود و فرزندان و اصحابش مکتب را زنده کرد، مکتبی که می‌رفت با کج روی‌های تفالی جاهلیت و برنامه‌های حساب شده، احیای ملی گرایی عروبت با شعار «لاخبر جاء و لاحی نزل»‌ محول و نابود شود و از حکومت عدل اسلامی یک رژیم شاهنشاهی بسازد و اسلام و وحی را به انزوا بکشاند، که ناگهان شخصیت عظیم که از عصاره وحی الهی تغذیه و در خاندان سید رسل محمد مصطفی(ص) و سید اولیاء علی مرتضی تربیت و در دامن صدیقه طاهره بزرگ شده بود قیام کرد و با فداکاری بی‌نظیر و نهضت الهی خود،‌ واقعه بزرگی را به وجود آورد،‌کاخ ستمگران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید، اقتباس از کتاب پیام امام خمینی، مورخ 26/3/59
ل . م . بوید : در طی قرون ، افراد بشر همیشه جرات و پردلی و عظمت روح ، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته‌اند و در همین‌هاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی‌شود . این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین . من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می‌گویند شرکت کرده‌ام ، هر چند که 1300 سال از تاریخ ‌آن گذشته است .
طه حسین (دانشمند و ادیب مصری) : حسین (ع) برای به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال‌کردن از جایی که پدرش رها کرده بود ، در آتش شوق می‌سوخت . او زبان را درباره معاویه و عمالش آزاد کرد ، تا به حدی که معاویه تهدیدش نمود . اما حسین ، حزب خود را وادار کرد که در طرفداری حق سختگیر باشند .
استاد محمدرضا حکیمی: و عاشورا یک «ایست بزرگ» است، در برابر سیل بنیانکن جاهلیت در عصر تمدن، در برابر این سقوط‌ها و انحطاط‌ها، این الحادها و ضلالتها، این ستم‌ها و بیدادها، در برابر این بشریت فرو رفته در تباهی، و این روزگار سراسر سیاهی ، در برابر پذیرش ذلت و بندگی و وداع با عزت و آزادگی.
هنگامی که می‌نگریم در «خطبه عاشورا» سخن از عدل می‌رود و از اینکه عدالت از میان رفته است.. می‌فهمیم که ما نیز باید با دفاع از «عدالت» فلسفة عاشورا را زنده نگاه بداریم، و با قیام برای عدالت از عاشورا دم بزنیم و خود را وارث عاشورا بدانیم. «دکتر شریعتی:حضرت امام حسین علیه السّلام بزرگ ترین شهید دین در تاریخ است.


یکشنبه 87 دی 15 , ساعت 12:2 صبح

بررسی تحریفات عاشورا(1)/ مصاحبه با دکتر قاسم محمدی*

جناب آقای محمدی، بنای بنده بر این بود که مصاحبه را به این ترتیب پیش ببریم که ابتدا بررسی کنیم ببینیم امروز عاشورا گرفتار چه انحرافاتی است، ‌این انحرافات از کجا ریشه و نشأت گرفته و چه راهکارهایی برای رفع آنها وجود دارد اما از آنجا که شنیده‌ام جناب عالی مطالعات منظمی درباره موضوع انحرافات عاشورا داشته‌اید از شما درخواست می‌کنم که بحث را به هر ترتیب که صلاح می‌دانید آغاز کرده و ادامه دهید تا بنده نیز حین صبحت‌های شما سوالاتم را مطرح کنم.

بسم‌اله الرحمن الرحیم . اولین پرسش در این حوزه آن است که آیا اساسا تحریفی در مورد عاشورا رخ داده است یا نه؟ یعنی قبل از اینکه بیایم مسأله وقوع تحریف در نقل و تحلیل عاشورا را مسلم بگیریم سراغ این برویم که آیا اساسا تحریفی درنقل و تحلیل واقعه عاشورا رخ داده است یا نه؟ که طبیعتا لازمه پاسخ گویی به این پرسش این است که منظور خود را از تحریف و تعریف‌مان از واقعه عاشورا را مشخص کنیم و بعد به این مسأله بپردازیم که اگر تحریفی هست، این تحریف چه ابعادی دارد؟ ریشه‌هایش کجا بوده؟ و اگر بخواهیم برای رفع آن اقدامی کنیم چه حرکتی را باید طراحی و اجرا کنیم.

پس لطف کنید در وهله اول همانطور که گفتید تحریف را تعریف کنید تا اصلا در همین ابتدای بحث ببینیم آیا تحریفی در مورد عاشورا رخ داده یا نه تا ببینیم چه مساله‌ای را باید بررسی کنیم؟
کلمه تحریف بار معنایی خاصی دارد و ما معمولا آن را برای پدیده یا اقدامی به کار می‌بریم که یک واقعیت را از وضعیت اصلی خودش خارج کند. تحریف لزوما به این معنی نیست که اصل واقعه یا متن تغییر کند بلکه بیشتر به کارکردهایی که آن واقعه یا مسأله داشته برمی‌گردد که آیا آنها در همان بستر و جایگاهی که باید معنا بدهد و به کار برود معنا می‌شود و به کار می‌رود یا نه؟ همان بحثی که در قرآن هم در مورد تحریف کلام الهی مطرح است که" یحرفون الکلم عن مواضعه". تحریف دقیقا به این معناست که آن واقعیت وحقیقت تاریخی را از جایگاه خودش خارج کرده و به سمتی ببرند که مقصود و هدف اولیه نبوده است.

پس تحریف یک بار معنایی خاص دارد که عمدی است. یعنی کاری است که به عمد انجام میشود و به قول فقها از عناوین قصدیه است و اگر کسی خطایی در فهم یک مطلب داشته باشد نمیتوان به آن گفت تحریف. لذا اگر به مرور زمان فهمی از یک مسأله یا مناسک و آیینی حول آن شکل گرفته که لزوما با اصل اولیه آن مساله سازگار نباشد نمی‌شود به آن گفت تحریف. طبیعتا آنچه حول مساله عاشورا نقل یا انجام می‌شود حتی اگر خطا باشد لزوما نمی‌توان تحت عنوان تحریف تعریف و تحلیل کرد. چرا که تحریف اولا باید عمدی باشد و درثانی باید مساله را از وضعیت اصلی خودش خارج کند . حالا مثلا اینکه شما بگویید حضرت اباعبدا... در روز عاشورا 20 نفر از لشگر یزید را کشتند یا 30 نفر را هر کدام از این رقم‌ها درست باشد یا غلط نه در اصل واقعه و هدف آن تفاوتی ایجاد می‌کند و نه در قصد و منظور امام حسین ع، از قیام دخالت خواهد داشت. اما یک بار احتمال دارد به جای 20 یا 30 نفر بگویند .2 هزار نفر یا حتی 30 هزار نفر که نه مستند تاریخی بشود برای آن پیدا کرد و نه اساسا یک چنین بحثی از نظر زمانی و منطقی قابل پذیرش باشد که شهید مطهری هم به آن اشاره دارد و می‌گوید اگر امام حسین برای کشتن هر نفر یک دقیقه هم وقت احتیاج داشت برای کشتن 30 هزار نفر 30 هزار دقیقه وقت می‌خواسته است که گنجاندن این زمان از نظر منطقی در واقعه‌ای که چند ساعت بیشتر نبوده ممکن نیست. اما آیا لزوما بیان این مسأله ناقض فلسفه عاشورا است و آن را تحریف می‌کند؟ نه. این حالا یا اشتباه استنساخی در نقل واقعه عاشورا است یا غلو است بالاخره علاقه‌ای که مردم به حضرت اباعبداله داشته‌اند باعث شده ناقلان سعی کنند آن روحیه سلحشوری و توانمندی ایشان را برجسته کرده و به طور کامل نمایش دهند لذا دچار چنین خطاها یا غلوهایی شده‌اند. اما این را هم نمی‌توان گفت که تحریف است. تحریف را ما باید در جایی جست‌وجو کنیم که فلسفه و معنای قیام عاشورا را تغییر می‌دهد و آن واقعیت تاریخی را از معنای واقعی خودش سلب و خالی می‌کند. اگر اینگونه نگاه کنیم قضیه کمی پیچیده‌تر است و ما باید قصد افراد را هم شناسایی کنیم. چرا که احتمال دارد یک نفر بر اساس مستندات تاریخی برداشتی از واقعه عاشورا داشته باشد که فرد دیگری با همان مستندات این برداشت را نداشته باشد و هر کدام از اینها می‌توانند دیگری را به تحریف متهم کنند لذا به نظر من موضوع بحث را باید اعم از تحریف بگیریم یعنی به طور کامل صحبت از تحریف نکنیم چرا که واقعا اینکه ما بخواهیم قصد تمام افراد را استخراج و بیان کنیم خیلی دشوار است ولی در عین حال می‌توانیم اشاره کنیم که چه چیزهای از نظر مستندات تاریخی یا از نظر عقلایی و منطقی با آنچه به عنوان مستند تاریخی در خصوص اهداف قیام عاشورا هست سازگار نیست. ما می‌توانیم بگوییم ناسازگاری‌هایی در فهم، مناسک یا نقل واقعه نسبت به آنچه واقعا اتفاق افتاده وجود دارد. به همین خاطر اگر عنوان تحریف را به طور کامل وارد بحث نکنیم بهتر است چرا که بحث را با توجه به بار ضد ارزشی کلمه تحریف سنگین می‌کند.

تحریف را زیرعنوان کلی‌تر خطاها و اشتباهات در نقل و تفسیر و تحلیل واقعه عاشورا قرار می‌دهیم؟
البته بخشی از ناسازگای‌هایی که در تاریخ یا حال حاضر شاهدیم کارکرد تحریف را دارد چرا که تفسیری از عاشورا ارایه کرده است که معارض با واقعیت عاشوراست یا در نقل واقعه عاشورا مسایلی را بیان کرده که این نقل باعث می‌شود ما در فهم فلسفه عاشورا دچار اختلال و اشتباه شویم و یا در درک صحیح هدف این قیام دچار مشکل شویم حال چه قصد تحریف داشته باشند چه نداشته باشند.

اگر صلاح بدانید به بررسی این مساله بپردازیم که ابعاد این اشتباهات و خطاها در نقل و تفسیر واقعه عاشورا چیست و اینکه چرا این روایت‌ها و تفسیرهای غلط صورت گرفته است؟
دربررسی این موضوع باید به یاد داشته باشیم که واقعه عاشورا یک واقعه تاریخی است نه اسطوره یا حقیقتی ورای زمان و مکان که وقتی از عاشورا صحبت می‌کنیم اصلا لزومی نداشته باشد آنچه می‌گوییم واقعیت داشته باشد و هر چه بگویم قابل توجیه است و نه اینکه از یک واقعیتی که در کل تاریخ سریان و جریان دارد صحبت می‌کنیم هر چند که احتمال دارد تاثیرها یا فلسفه آن زمان و مکان نداشته باشد اما واقعه عاشورا یک واقعه تاریخی است. اتفاقی است که در روز دهم محرم سال 60 یا 61 و یا 62 هجری بنا به روایت‌های مختلف اتفاق افتاده است لذا باید این واقعه را به عنوان یک واقعیت و خبر ببینیم. باید ابعاد مختلف این واقعه را با توجه به فاصله زمانی که با آن داریم ارزیابی کنیم چه بخواهیم و چه نخواهیم الان هزار و چند صد سال فاصله زمانی بین ما و آن واقعه وجود دارد که این فاصله را نقل‌ها و روایت‌های مختلف و متعددی پر می‌کند چه مکتوب چه شفاهی. احتمال دارد عده‌ای معتقد باشند که از نظر وجدانی یا مقام معنوی در شرایطی هستند که یک اشراق و یک نوع عرفانی نسبت به اصل واقعه پیدا کرده اند ولی اینها قابل استناد نیستند. ما با یک واقعه تاریخی مواجهیم کما اینکه بعثت پیامبر مساله اشراقی یا ذوقی و احساسی نیست و یک مساله نقلی است. یعنی شما باید بررسی کنید که آیا کسی به اسم محمدبن عبدالله در تاریخ بوده است یانه؟ و آیا چنین کسی در شهر مکه زندگی می‌کرده است یا نه؟ و آیا ادعای پیامبری کرده است یا نه؟ و برای ادعای خودش چه مستنداتی ارایه کرده است؟
حالا ما اینجا یک بحث داریم که آیا نقل تاریخی عاشورا درست بوده است و هر آنچه در روز عاشورا اتفاق افتاده درست نقل شده یا نه؟ می‌توانیم بگوییم که لزوما اینگونه نیست وقتی نگاه کنیم می‌بینیم در نقل اینکه چه اتفاقی افتاده، حضرت چه وقتی چه گفتند یا اینکه چه واقعه‌ای قبل از چه واقعه‌ای اتفاق افتاده و چه واقعه‌ای بعد از چه واقعه‌ای اتفاق افتاده اختلاف نظر وجود دارد. وقتی اختلاف نظر وجود دارد معلوم است که بعضی از روایات‌ها درست است و بعضی از روایت‌ها درست نیست مثلا در یک روایت داریم که حضرت علی‌اکبر ع؛ آخرین فردی است که شهید می‌شوند و در روایت دیگری داریم که حضرت عباس ع، آخرین کسی است که شهید می‌شوند. نمی‌شود هر دو این روایت‌ها صحیح باشند چرا که عاشورا یک واقعه تاریخی زمانی مکانی است که فقط یکی از روایت‌ها از آن درست است پس در نقل تاریخی هم طبیعتا اشتباهاتی بوده است که حالا اینکه از روی عمد بوده یا غیرعمد بحث دیگری است.
بحث بعدی بحث ماهیت قیام است و اینکه فلسفه این قیام چه بوده است؟ فلسفه قیام یا ماهیت قیام دیگر مساله روز دهم محرم سال 60 یا 61 و یا 62 هجری قمری نیست. مساله این است که این جریان در کدام فضای تاریخی و در کدام شرایط اجتماعی و سیاسی شکل گرفته است و حضرت اباعبداله خودشان در این مسیر و این جریان چه فلسفه‌ای یا چه هدفی را برای قیام خود بیان کرده‌اند. لذا باید برگردید به چند سال قبل از وقوع واقعه عاشورا تا فلسفه این ماجرا را بفهمید گاهی اوقات هم مجبورید تا 40 یا 50 سال بعد را که مثلا در زمان امامت امام محمدباقر و یا بعدتر امام جعفر صادق امکان بیان بخشی از این فلسفه به عنوان میراث اهل بیت به وجود می آید را مطالعه کنید. یعنی نباید شما لزوما حول وحوش دهم محرم سالی که واقعه عاشورا رخ داده است را برای تحلیل و تبیین فلسفه این رخداد مطالعه کنید. برای فهم فلسفه این واقعه شما باید به ناچار هر دو طرف قبل و بعد از عاشورا را مورد مطالعه و مداقه قرار دهید. اما فلسفه آیا همان چیزی است که ما تحلیل می‌کنیم؟ این دقیقا جایی است که ما احتمال دارد دچار تفسیر به رأی ‌شویم. فرض کنید اگر ما از نظر کلامی یک اعتقادی نسبت به امام داشته باشیم و امام را به طور مطلق دارای علم غیب بدانیم و یا در حالی که او را معصوم و امام می‌دانیم اما او را دارای علم غیب ندانیم یا دارای علم غیب بدانیم اما بگوییم علم به غیب شرایطی داشته است و در اوضاع واحوالی پیش می‌آمده است نه به طور مطلق در تحلیل با مبانی متفاوتی مواجه خواهیم بود و لاجرم تفسیرهای متفاوتی را هم خواهیم شنید. چون عبارت‌ها یا نقل‌های تاریخی را همیشه با یک پیش‌فرض تحلیل می‌کنیم این پیش فرض‌ها کلامی هستند، فقهی هستند، قومی‌ هستند و حتی سیاسی هستند و غیره. فرض کنید وقتی شما از طایفه‌ بنی‌هاشم هستید وقتی به حضرت اباعبداله برخورد می‌کنید با یک پیش‌فرض متفاوتی برخورد می‌کنید تا کسی که از طایفه بنی‌امیه باشد.

این تفاوت‌های مبنایی در تحلیل عاشورا امروز نیز وجود دارد.
بله امروز هم این تفاوت‌ها وجود دارد. بحث‌های کلامی اکنون نیز وجود دارد. الان هم در بین شیعیان گروهی هستند که معتقد به علم به غیب امام به مفهوم مطلقش هستند و بعضی‌ها نیستند. ما بعضی از بزرگان را داریم که در تاریخ اسمشان را می‌برند ولی در کتب روایی از ایشان به عنوان فرد ثقه و قابل اعتماد یاد نمی‌شود با اینکه ما می‌دانیم ایشان از اصحاب هستند. جالب اینکه وقتی علت یابی می کنیم می بینیم از مولفان بزرگ شیعه اشاره کرده که او قایل به علم غیب در امام است لذا ثقه نیست. این چیزی است که الان بر عکس است و شاید الان ما بگوییم کسی که قایل به علم به غیب امام نیست ثقه نیست.
ما زمانی را داریم که "اشهد ان علیا ‌ولی ا.." را اگر کسی به نیت بخشی از اذان بگوید برخی از فقها او را جزو غلات برشمرد‌ه‌اند وحتی لعن کرده‌اند و گفته‌اند که این بدعت است. بروید به عصر شیخ صدوق و شیخ طوسی تا این مسایل را ببینید. در هر حال اینکه شما چه نگاهی به امام دارید و چه خاستگاه کلامی یا قومی یا فقهی دارید در فهم کلام و رفتار امام و فهم واقعه عاشورا تاثیر دارد.
طبیعتا در تحلیل واقعه دعوا جد‌ی‌تر می شود تا نقل واقعه. آنجا ممکن است در نقل واقعه اشتباهی شده باشد ولی وقتی می‌آییم واقعه را تفسیر کنیم ریشه‌های کلامی وسایر مبانی ذهنی و تحلیلی مفسر در تفسیر واقعه دخالت می‌کنند.

بیشتر این بحث‌ها در تحلیل انگیزه‌های امام از آمدن به سوی عراق است یا در تحلیل سایر قضایا نیز اختلاف نظر وجود دارد؟
دقیقا. چرا که وقتی شما می‌خواهید تفسیر کنید که امام اصلا برای چه به کربلا آمدند؟ اگر قایل به علم به غیب باشید دیگر نمی‌توانید بگویید امام برای حکومت آمدند چرا که می‌دانستند شهید می‌شوند پس دیگر چه حکومتی؟ بعضی وقت‌ها دیگر معتقد می شوید که امام اصلا برای شهادت به کربلا آمدند چون ایشان می‌دانستند شهید می‌شوند و معنا ندارد دیگر قصد دیگری کنند. آن وقت برای اینکه این مسأله را توجیه کنید که برای شهادت آمدند اصلا یعنی چه؟ و اینکه این قضیه از نظر مبانی فقهی و عقیدتی چقدر قابل توجیه است با مشکل مواجه می‌شوید.

یک شاخه دیگر از ناسازگاری‌هایی که وجود دارد بحث‌های آیینی است. بالاخره ما عاشورا را به عنوان یکی از شعایر اسلام یا شعایر شیعه شناسایی کرده‌ایم و عاشورا به یکی از موضوعاتی تبدیل شده که مبانی اعتقادی و نظام فکری ما آنجا متبلور می‌شود و ما با بزرگداشت آن و زنده‌نگاه‌داشتن یاد و خاطره حضرت اباعبداله می‌توانیم عقیده و آرمان خودمان را باز تولید و به جامعه ارایه کنیم. طبیعتا برای این کار در طول تاریخ یک مناسکی شکل گرفته است. شاید در روزهای اول در قالب عزاداری برای حضرت اباعبداله در حد گریه کردن مطرح بود و بعد می آید به قالب شعرهای عاشورایی در بین شعرای شیعه توسعه می یابد مسأله زیارت بارگاه حضرت سید الشهدا نیز که بر آن تأ کید فراوانی شده رونق می گیرد بعدها شاید در قالب محترم و مغتنم دانستن این روزها مناسک خاصی شکل می‌گیرد.
مساله روزه گرفتن در روز عاشورا هم از مسائلی است که مطرح می‌شود. شما به بعضی از مستندات عامه مراجعه می‌کنید آنها روایت می‌کنند از پیامبر اکرم ص؛ که روزه‌گرفتن در روز عاشورا مستحب است اما شیعیان می‌گویند مکروه است که این کراهت ظاهرا از ائمه نیز نقل شده است. این تفاوت چرا اتفاق می‌افتد؟ فرض کنید بنی امیه برای اینکه روز عاشورا را یک روز عیدگونه فرض کنند می‌آیند روی مسأله روزه‌گرفتن در آن تبلیغ می‌کنند و از سوی دیگر اهل بیت ع، در برابر این تبلیغی که در مقام تحت تاثیر قراردادن واقعه عاشورا است می‌گویند اگر به آن قصد که بنی امیه در روز عاشورا روزه می‌گیرند یعنی آن را عید به حساب می‌آورند بگیرید روزه‌اش کراهت دارد . لذا می‌بینیم به رغم آنکه روایاتی مبنی بر استحباب روزه‌گرفتن در روز عاشورا هست روایاتی هم بر کراهت روزه‌گرفتن در روز عاشورا هست.
لذا مناسک عاشورا هم به نوبه خودش مساله‌ای است. در یک دوره‌ای عزاداری و در دوره دیگری روضه‌خوانی تا اینکه می‌رسد به شبیه‌خوانی و در دوره اخیر هم می‌بینیم که علم و کتل و زنجیر و سینه‌زنی و بعد از آن هم می‌بینیم که در برخی مناطق قمه‌زدن و تیغ زدن و آسیب‌زدن به بدن که از حد متعارف و معقول خارج می‌شود . ما در واقع وقتی در باره واقعه عاشورا بحث می‌کنیم اصلا مناسک جزو اصل واقعه نیست. مناسکی که ما انجام می‌دهیم رسم و آیینی که برای روز عاشورا داریم اساسا مرتبط با خود روز عاشورا نیست و در این مورد آنچه ما در روایات و تاریخ داریم بحث عزاداری وگریه‌کردن برای حضرت اباعبدالله است اما سلیقه‌هایی مختلف آمده مداخله کرده واین آیین را به صورت فعلی شکل داده است.
بعضی می‌گویند این علم چیست که در مراسم عاشورا می‌آورند و کلا پرچم چیست که بیرون می‌آورند. خوب ببینید در یک مناسک خیلی از اشیاء جنبه نمادی و آیینی دارند یعنی آنها نمادهایی در یک نمایش آیینی هستند. مثلا علم به دست گرفتن در یک دوره‌ای می توانسته نشان از این باشد که آن علمی را که در دست علمدار این غافله بوده و به زمین افتاده ما نگذاشتیم بر زمین بماند و این علم هنوز پا بر جاست و ما آن را در هر عاشورا به دست می‌گیریم. اما این علم از یک چیزی که علم بوده و به عنوان مثال فرض کنید یک چوبی بوده که پارچه‌ای دور آن می‌افتاده است به مرور تبدیل می‌شود به یک علامت فلزی که یک تیغه داشته اما این را می‌کنند سه تیغه و علم سه تیغه می‌‌شود پنج تیغه و این داستان ادامه می‌یابد تا امروز که علامت ها بیشتر از بیست تیغه دارند و اصلا دیگر کسی نمی تواند آن را بلند کند و این علم به زمین می‌افتد چرا که دیگر قابل بلند کردن نیست. این اتفاق و این نمادها هیچ ارتباطی به اصل عاشورا ندارد. این آئینی است که حول محور عاشورا شکل می‌گیرد ولی آن قدر فرمگرا و احساسی می‌شود که از اصل ماجرا دور میشود و حتی می‌رود سراغ چشم و هم چشمی که علامت ما از علامت فلان هیئت نباید کوچک‌تر باشد. و نتیجه می‌شود که عزاداران یک مسجد مشکلات زیادی از جمله در تدارک مکان و تنظیم هوای محیط و سایر لوازم و امکانات دارند آن وقت یک نفر می‌آید یک علامت برای آن مسجد می خرد که 30 میلیون تومان ارزش آن است. بعد آن می‌گذارند داخل آن مسجد که به هیچ دردی نمی‌خورد جد اینکه سالی یک بار در روز عاشورا باید آن را بیاورند بیرون و بچرخانند. علامت در حد نماد چیز خوبی بوده و هست. حتی شمشیر به دست گرفتن در آئین های عاشورایی هم از این جمله‌ است. قرار بوده است شیعه که در طول تاریخ این همه در محدودیت و زجر بوده و کشته شده است بیاید توان و استقامت خود را در قالب نمادین به دست گرفتن شمشیر نشان بدهد و بگوید من توان مقابله و قیام دارم. ولی آرام آرام وقتی می‌بینید این شمیشر در دست گرفتن به تنهایی خیلی کار برد ندارد یک نفر احساساتی می‌شود و از این شمشیر یک استفاده دیگری می‌کند و این حرکت باب می‌شود.
قرار این نبوده است که فردی بیاید با شمشیر یا حتی زنجیر به خودش آسیب برساند و خلاف مسلمات عقیدتی عمل کند. یعنی ظهر عاشورا نماز اول وقت را رها کنیم و برویم سراغ قمه زدن. اینها دیگر ربطی به اصل قضیه ندارد و به ظرفیت‌ها و فهم فرهنگی افراد باز می‌گردد که هر چه عوام زدگی و جلب مشتری گردانندگان اینگونه مراسم‌ها بیشتر باشد قضیه خراب‌تر می‌شود. و معلوم نیست که خیلی تاثیر درستی بر روی اصل آئین داشته باشد مضاف بر اینکه اصل آئین را هم به سوی عصبیت و تعصبات و خود خواهی‌ها و هوا و هوس های ما منحرف می‌کند.
ما این سه بعد را در مجموع قضیه داریم؛ یعنی سه بعد ناسازگاری در نقل تاریخی، ناسازگاری در تفسیر و تحلیل واقعه و ناسازگاری در مناسکی که حول آن شکل می‌گیرد فکر می‌کنم بیش از و پیش از آنکه مراسم و مناسبی برای این واقعه شکل بگیرد ما با تفسیر و نقل کار داریم و احتمالا اگر بحث اشتباه و خطا در نقل و تفسیر واقعه عاشور را اگر بخواهیم مطرح کنیم هم باید بگویم که اشتباه در تحلیل و تفسیر عاشورا بر اشتباه در نقل این واقعه مقدم است و اول خطا و تحریف در تفسیر روی داد و بعد اشتباه در نقل رویداد و بعد خطا و اشتباه در شکل گیری مناسب آئینی .

شما می‌خواهید بگوید تحلیل واقعه عاشورا به نقل و روایت آن از نظر زمانی مقدم است؟
ببینید ما گفتیم که نقل واقعه عاشورا از بعد از وقوع واقعه در روز عاشورا شروع می‌شود ولی تفسیر این واقعه از قبل از روز عاشورا آغاز شده است به بیان دیگر طبیعتا شما برای تفسیر واقعه باید به آنچه منجر به وقوع واقعه شده است آگاهی داشته باشید و مثلا بروید تاریخ صدر اسلام تا روز عاشورا را بخوانید تا ببینید اصلا چرا کار حضرت ابا عبد الله (ع) به چنین جایی رسید. خلاصه اینکه گردانندگان جبهه مقابل امام حسین (ع) در روز عاشورا یک تحریفی و انحرافی در گذشته داشتند که به واسطه آن رو در روی حضرت ایستادند.
پس تحریف عاشورا قبل از روز عاشورا شروع می‌شود کما اینکه برای آنکه روز عاشورا شکل بگیرد شریح قاضی حکم به کشته شدن حضرت ابا عبد الله داده است و سپاهیان مقابل امام حسین (ع) نیز با حکم قضایی حاکم شرع به جنگ ولی الله آمدند. این یعنی اینکه آنان تفسیری از عاشورا داشتند که با روح این واقعه منطبق نیست. حضرت ابا عبد الله معتقد بود که دارد یک حرکت اصلاحی می‌کند ولی آنها آمدند این حرکت را بغی یک حرکت سر کشانه تفسیر کردند. نقل و روایت یک واقعه را شما بعد از وقوع می‌توانید داشته باشید ولی تفسیر غلط از عاشوار از خیلی قبل‌تر‌ها شروع شده بود. همین که حضرت از مکه بیرون آمدند عده‌ای گفتند رفت تا حکومت را به دست بگیرد و تفسیر غلط از عاشورا را از همین جا شروع شد قبل از اینکه اصلا عاشورا اتفاق افتاده باشد لذا در دهم محرم که عاشورا رخ داده هم هر اتفاقی افتاد هر کسی بر مبنای تحلیلی که داشت آن را فهم کرد.

نقل واقعه عاشورا را هم متاثر از این تحلیل‌ها بوده است؟
بله نقل هم متاثر از همین تحلیل‌ها بوده است اما نقل های تحلیلی اما در خصوص جزئیات واقعه ما نوعی امانت داری را در مورخان اسلامی می بینیم. نکته مهم توجه به شخصیت راوی است الان نقل‌هایی که ما از روز عاشورا داریم می‌گویند که راوی می‌گوید فلان اتفاق افتاد یا فلان کسی فلان کار را کرده و فلان حرف را زد اما اصلا کاری با این نداریم، این راوی چه کسی بوده است؟ اگر راوی در خیمه گاه حضرت ابا عبد الله بوده که خوب است چون همه مردها جز معدودی همراه امام کشته شدند و اگر در لشکر یزید بوده که اصلا این داشته با امام جنگ می‌کرده است اگر هم از افرادی‌ بوده که به هر ترتیبی ایستاده بوده و نظاره گر جنگ بوده معلوم می‌شود که اینها تماشاچی صرف هستند و این سوال پیش می‌آید که آیا شما از تماشاچیان واقعه عاشورا می‌توانید تاریخ را نقل کنید. به نظر من تماشاچایان عاشورا حداقل از نظر کلامی با ما مشکل دارند و با ما همفکر نیستند. شاید اینها بعدا متاثر و متنبه شده باشند ولی در روز عاشورا یک شیعه معتقد نمی‌شود تماشاچی باشد.

آیا حضرت ابا عبد الله افرادی را مامور کرده بودند که صرفا در میدان مانده و به ثبت و نقل وقایع بپردازند؟
مستندی برای این مسئله سراغ ندارم. اما این مطلب را داریم که حضرت یک یا دو شب قبل از عاشورا به همراهانشان فرمودند من آن بیعتی که داشتید از گردنتان برداشتم و شما می‌توانید مرا ترک کنید و بروید و عده زیادی هم رفتند ولی حضرت به آنها گفت بروید نه اینکه بمانید و تماشاچی ماجرا باشید. احتمال دارد عده‌ای از اینها از کربلا فاصله نگرفته و فقط از لشکر خارج شده بودند. ولی در هر حال این آدم ها امام را تنها گذاشتند برخی وقت‌ها ما باید نقل‌ها با دقت فقط به عنوان یک نقل تاریخی نگاه کنیم، یعنی به حسن برداشت و تفسیر راوی نباید توجه کنیم چون اغلب این راویان اگر از اهل بیت نبوده باشند یا در لشکر یزید بوده‌اند یا تماشاچی بوده‌اند چرا که اصحاب ابی عبد الله (ع) همه شهید شدند و از مردان اهل بیت فقط امام شجاد (ع) که بیمار بودند و امام محمد باقر پنج ساله و یکسری از اهل بیت پیامبر که اغلب زن هستند. یعنی اگر روایتی در مورد عاشورا از اهل بیت نباشد راوی یا دست اول نیست، یا تماشاچی بوده و یا در لشکر یزید بوده است.

آیا اینها که گفتید جز ریشه‌های وقوع خطا و اشتباه در نقل و تحلیل و تفسیر عاشورا هستند؟
اینها زمینه‌های اشتباه است تا ببینیم اشتباهات و خطاها در نقل و تفسیر واقعه عاشورا کدام‌ها بوده‌اند. یعنی در این سه حوزه اشتباه‌ها رخ داده است.
ببینید ما کلا سه گروه داریم که می‌شود گفت در وقوع خطا در نقل و تحریف واقعه عاشورا نقش داشته‌اند یکسری از اینها مخالفان عقیدتی حضرت هستند. اینها کسانی اند که اساسا با قیام حضرت ابا عبد الله (ع) موافق نیستند یا اساسا جریان شیعی و امامت را قبول ندارند و به هر حال نوع عملکرد امام برایشان به هر دلیلی توجیهی ندارد. گروه بعدی افرادی هستند که در خصوص ائمه دچار غلو و هیجان‌های نامتعادلی شده اند که گاهی خود اهل بیت آن را نپذیرفته‌اند. دسته دیگر نیز کسانی هستند که بیشتر برای مجلس گردانی و گرم کردن این مجالس آمده اند مفاهیم و مطالبی را بیان کرده‌اند. مثل این افراد مثل شاعری است که می‌خواهد حس خودش را از واقعه بسراید و یا درباره نجوای ابا عبد الله شعر می‌گوید. این شعر وزن و قافیه‌ای دارد که طبیعتا حضرت خود را در وزن و قافیه شعر این شاعر محدود نکرده بوده است. وقتی قافیه این شاعر تنگ می‌آید یا وزنش درست نمی‌شود او کلمات را جا بجا می‌کند و این مفاهیم را تغییر می‌دهد عوام الناس یا مردم ما عموما با این دسته از مفاهیم آشنا هستند نه با اصل متون و عباراتی که حضرت ابا عبد الله خودشان به کار برده‌اند چرا که یا دسترسی به آنها ندارند یا زبان عربی را بلد نیستند و یا منابع اولیه را نمی‌شاسند و در نهایت وقتی می‌خواهد آنچه ما در واقعه عاشورا گذاشته است را بخواند می‌رود یک منبع دست چهارم زبان فارس رجوع می‌کند که نگارنده هم در بین آن چند شعر از شاعران معاصر و غیر معاصر گنجانده که این اشعار بیشتر به وزن وقافیه خود وفا دار بوده‌اند تا به اصل روایت، خوب این شاعر در یک وزن و قافیه خاص داشته حسن خودش را می‌گفته است و این نه حس حضرت ابا عبد الله است نه کلام ایشان و نه وزن و قافیه‌ انتخابی شاعر لزوما مرتبط و مناسب بحث است. اصلا احتمال دارد شاعر در انتخاب وزن و قافیه هم اشتباه کرده و یک وزن بزمی را برای نقل یک رزم به کار برده باشد. طبیعتا آن مفاهیم با همان ظرفیت‌های غلط منتقل می‌شود چرا که مردم در سطح عمومی از این دست از محصولات برای ارتباط با اصل ماجرا بهره می‌برند. ما حق نداریم بیایم حسن خودمان را مقلا برای اینکه وزن وقافیه شعرمان جور دربیاید هر طور می‌خواهد بیان کنیم.
در تاریخ داریم که حضرت ابوالفضل حضرت ابا عبد الله را در تمام طول عمرشان به اسم یا به عنوان برادر صدا نکردند و همیشه ایشان را به کنیه صدا کرده‌اند حالا بیاییم یک صحبتی از حضرت ابوالفضل بگذاریم که شاعر در شعرش قافیه یا حسین را انتخاب کرده و سخنانی را از حضرت ابوالفضل نقل کند و از قول ایشان امام را حسین خطاب کند. ما حق نداریم حس را جایگزین اصل ماجرا کنیم. البته اینها در مقام احساس خوب است اما نباید این حس جای اصل روایت را بگیرد چرا که امام در عاشورا لزوما منطبق بر صنعت ادبی که شاعر در شعرش انتخاب کرده است حرکت نکرده‌اند. اینجا کار خیلی سخت می‌شود و شاعر برای اینکه احساش را بیان کند به اصل واقعه خدشه وارد می‌کند و نویسنده برای اینکه داستانش خوب از آب در بیاید یک مسئله احساسی و عاشقانه را هم وارد می‌کند و برای اینکه داستان همه‌اش کشتار و خونریزی نشود یک عروسی هم آن وسط راه می‌اندازد. ما نمی‌خواهیم ذوق هنری را کور کنیم ولی هنر و احساس نباید به اصل قضیه آسیب بزند و ما نباید تمام ظرفیت‌های عاشورا را ببریم در قالب خلاصه کنیم. ما در یک نمایشنامه مجبوریم افرادی را برای ایفای نقش شحصیتهای حاضر در واقعه آماده کنیم اما باید حواسمان باشد که قیافه این آدم ها، رفتارها و حرکت‌های آنها مدل ذهنیتی است که از امام و اصحاب او در ذهن ما شکل می‌گیرد. مثلا می‌بینیم طرف نقش حضرت ابا عبد الله را در تعزیه بازی می‌کند قبل از اینکه وارد میدان شود دارد سیگار می‌کشد. خوب بچه‌ای که این صحنه را دیده است می‌گوید من رفتم دیدم امام حسین داشت سیگار می‌کشید. آن بچه دیگر درک این را ندارد که بین این دو تمایز قائل شود.
رفتارهای هر کدام از این سه گروه قابل بررسی است. معاندین، غلات و مجلس گردان ها کسانی بوده‌اند که در ورود خطا و اشتباه در تحلیل و روایت واقعه عاشورا نقش داشته‌اند و عموما مورخین ما هم از این سه حالت خارج نبود‌ه‌اند کسانی که آمده‌اند تحلیل تاریخی از عاشورا ارائه داده‌اند یا مخالفت بوده‌اند، یا غلو کرده‌اند و یا مثلا گفته‌اند بگذار این تحلیل که ما ارائه می‌کنیم تحلیل داغی باشد و الا اگر یک نفر مخالف نباشد و واقعا براساس مستندات موجود بخواهد تحلیل بدهد کمتر دچار اشتباه و خطا می‌شود


شنبه 87 دی 14 , ساعت 11:53 عصر

در مکتب محرم

اگر بگوییم که قوام تشیع به عاشورا است، سخن گزافی نگفتیم. آنچه از منابع روایی حادثه کربلا به دست می آید، دربردارنده مطالب بسیاری است که طرح هرکدام، می تواند جامعه ای را از بن بست بیرون آورد. مثلا:

روحیه شجاعت، می تواند انسان را از وابستگی و استثمار برهاند و روحیه شهامت، انسان را از جهل و شجاعت احمقانه. در مشی امام حسین (ع)، نکات فراوانی است که پردازش به آن، خود کتابی قطور خواهد شد که ما گوشه هایی از آن را فهرست وار خدمت خوانندگان عزیز ارایه می کنیم:
الف) پیام های نهضت ابا عبدالله الحسین (ع) (بدون ذکر اهمیت در تقدم و تأخر)

1. آزادگی:
آزادی و آزادگی دو ویژگی بارز امام حسین (ع) است. ایشان در برابر انواع روش های استعماری (خواهش، تطمیع، تهدید و... ) با عزمی راسخ و با تشخیص شرایط سیاسی ـ اجتماعی عصر خود، به مبارزه با یزید می پردازد. کافی بود تا یک تصمیم از ده ها تصمیم حضرت (ع) در این حادثه بی بدیل، نادرست از آب درآید، آن وقت کل این حادثه بزرگ تحریف می شد و اثر خود را از دست می داد (در خلال این مقال، گوشه هایی را یادآور می شوم).

2. علم:
بی شک امام حسین (ع) دقیق ترین و عالمانه ترین روش را برگزیدند و همواره تا لحظه های شهادت از راه علم، درایت و تدبیر بیرون نشدند. خروج او از مدینه، مکه، انتخاب راه، توقف در منزلگاه های گوناگون، انتخاب سرزمین نینوا، سخنرانی ها و همه و همه از روی حکمت و درایت بود.

3. صبر، استقامت و حلم:
صبر در شرایطی برای انسان حاصل می شود که او چاره ای بر تحمل کردن ندارد، اما نوع برخورد با صبر مهم است. گاه آدم ها از اوضاع پدید آمده، گلایه و شکایت می کنند، اما اولیای الهی آن را با رویی گشاده می پذیرند، حال آن که حلم بر عکس آن است؛ یعنی می تواند اقدام کند، ولی به دلایلی و یا مصلحت اقوایی آن شرایط سخت را تحمل می کند. (که در بخش 8 این دلایل را عرض خواهم کرد) و راضی و خشنود از رویارویی با سختی هاست.
حسین (ع) با حلم، صبر و استقامت بی نظیر خود و یاران، توانست پایه های کجی که به نام دین در جامعه رواج پیدا کرد بود، دوباره به راه اصلی برگردانده و همان سبب فروپاشی نظام نالایق بنی امیه شد.

4. معنویت:
در اوج جنگ و قتال از توجه به معنویت، اخلاق، انسانیت، تلاوت قرآن و نماز باز نمی ایستد. اساسا جنگ حسین (ع) با یزید بر سر همین اخلاق و معنویت و پرده برداری از چهره تزویر و ریای بنی امیه است که غاصبانه به نام دین و حکومت دینی، ریاست می کنند و کسی جز حسین (ع) نمی تواند این رسوایی را عیان کند، همان گونه که کسی جز علی (ع) نتوانست چهره خوارج، آن جاهلان متنسک مقدس مآب را آشکار کند.

5. تصمیم قاطع:
تصمیم قاطع برای انسان های بزرگ بسیار مهم است، زیرا با کوچکترین حرکت نابجا، برای همیشه کیش و مات می شوند، اما اگر پیش از تصمیم قاطع، عناصری چون معنویت و تقوی، علم، درایت، تدبیر، شناخت دقیق شرایط جامعه وجود داشته باشد، جایی برای نگرانی نخواهد بود و حسین (ع) کسی است که همه آن شرایط را چون آیینه می دید و برایش از روز روشنتر بود.
با تصمیماتی که می گیرد، افراد کوته بین زمان خود را متحیر و آیندگان تیزهوش را از دوراندیشی خود به ستایش وا می دارد (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست).

6. دلسوزی:
یکی از صفات بارز امام حسین (ع) دلسوزی است. نه تنها برای دوستان، بلکه برای دشمنان هم دل می سوزاند. او همچون جدش(ص) رحمه للعالمین است. آب را بر دشمن نمی بندد. هر چند بین آنان زن و کودک نبود! و به قاتل خود لبخند می زند و او را موعظه و نصیحت می کند.

7. ایثار:
مقام ایثار، مقام فنا شدن برای معبود است. ایثارگر، بیش از جان چیز دیگری ندارد و آن را در طبق اخلاص گذاشته و می گوید:
جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم این متاعی است که هر بی سروپایی دارد
در ایثار جای استدلال و دلیل نیست. تا ثابت کند کی چه باید بکند. جای عشق و عرض ارادت است (در مسلخ عشق جز نکو را نکشند).

8. قیامی با سازگار طبیعی:
فرق صبر و حلم را در شماره 3 عرض کردیم. اکنون در توضیح دلایل آن عرض می کنیم که:
امام حسین (ع) به دلایلی (ان الله شاء ان یراک قتیلا) و برای جاودانه شدن این حماسه می بایست از راه اسباب و مسببات طبیعی این نهضت را به آخر برساند که اهم این حکمت ها بدین قرار است:

الف) حرکت از راه های عادی و طبیعی و بدون استفاده از راه های میانبر و غیر متعارف.
ب) نپذیرفتن کمک از امدادهای غیبی و پیشنهاد پیشوای اهل جن دال بر نابود کردن لشکر یزید به کمک همه جن های متدین.
پ) بیرون نرفتن از سبیل جوانمردی

9. فرصت به دشمن:
درخواست امام حسین (ع) برای به تأخیر افتادن جنگ، سه علت عمده داشت:
یک: خالص کردن یاران خود و برداشتن بیعت از آنان تا هرکس ذره ای غش و ناخالصی در او هست جدا شود.
دوم: رفتار عبادی و معنوی امام حسین (ع) و یاران در شب عاشورا، بیانگر تدین واقعی آنان به دین اسلام است و شاید اثر مقطعی خود را بر دشمن بگذارد ـ که اینچنین شد ـ هر چند اثر درازمدت آن تحقق پیدا کرده است.

سوم: شاید فرصتی باشد برای کسانی که در خواب هستند که در نتیجه آن افراد بسیاری شبانه از سپاه یزید به جمع یاران حسین آمدند که به دلیل شهرت حر بن یزید ریاحی، بسیاری از آنان از دید مورخان حادثه، مغفول مانده اند، اما در برخی از کتب که آمار شهدای کربلا را تا 140 نفر ذکر کرده اند، بعید نیست که افراد اضافه شده همان پناهندگان به لشکر حسین (ع) باشند.

10. دوری از ذلت:

شعار جاودانه حسین (ع) هیهات منا الذله، پرچمی شد برای همه آزادی خواهان که تا امروز این شعار؛ خون تازه به کالبد مجاهدان در راه خدا می دهد.
من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا، عزت تنها نزد خداست. حسین(ع) با خدا معامله کرد و ما ثمره اش را بعد از چهارده قرن هنوز می بینیم و ادامه خواهد داشت.

11. نوع نگاه به مرگ:
بررسی شعارهایی که حضرت اباعبدالله (ع) ایراد می فرمود، نیازمند واکاوی شرایط آن زمان است. یکی از آن شعارها، شعارلا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برماست که می فهماند جامعه آن روز بی تفاوت و بی انگیزه شده بود. هر کس به فکر زندگی شخصی خود بود، حاضر به مبارزه و ایثار نبود. ارکان بنی امیه با ظلم و شکنجه های فراوان و به شهادت رساندن یاران علی (ع) هرگونه نشاط عمومی را از مردم گرفته بودند و آنها در برابر همه چیز، دیگر بی انگیزه شده بودند. برایشان فرق نمی کرد که یزید حاکم آنها باشد یا فرد دیگر.
اما حسین (ع) این سیاهی و ظلمت را می درد و در برابر حکومت ظالم و فاسد یزید می خروشد و کاخ بی بنیان و پوشالیش را رسوا می کند و نوع نگاه به مرگ را از حالت ننگ به سعادت و خوشبختی تغییر می دهد.

و ده ها موضوع دیگر که هر کدام خود کتابی است برای هدایت و الگوپذیری از حادثه کربلا.
ب) آسیب شناسی شرایط موجود:
بررسی آسیب های زمان، نه کاری است آسان و نه بدون مخالف، زیرا آنهایی که همیشه از آب گل آلود زمان ماهی فرصت را صید می کنند، در صدد هستند تا هوی ابری و غبارآلود باشد و در این ظلمت جهل بر نرده بام مردم بالا رفته و دشنه خود را در پشت سفیران هدایت و نور وارد سازند. آنچه در زیر می آید، گزیده ای است از آسیب های امروز که وظیفه پاسبانان حقیقی (حوزه های علمیه) است که از نهال دین با حساسیت و دقت روز افزون، از آن مراقبت کند.

1. محتوی:
فهم پیام های عاشورا، اهداف و ابعاد گسترده آن و تطبیق آن با اوضاع کنونی جهان (داخلی و خارجی) و تدبیر راه کار برای برون رفت از آن.

2. منابر:
عزیزان اعزه علما و روحانیت بزرگوار، ضمن مطالعه های دقیق و دوباره در حادثه عاشورا به دو شیوه همزمان عمل فرمایند:

الف) ذکر روایت این حادثه از کتب معتبر در حد چند دقیقه در هر منبر
ب) تجزیه و تحلیل مبتنی بر استدلال و اجتهاد، گسترش و کاربردی کردن مفاهیم و پیام های عاشورا بدون سانسور و بدون غرض های خاص حزبی و جناحی. مردم تشنه معارف اهل بیت (ع) هستند، نه مصرف کردن مبانی دینی و ارزشی برای توجیه بعضی کارهای سیاسی و سیاست بازی؛ هر چند سیاست به معنی تدبیر امور و داشتن برنامه برای به هدف رسیدن احکام متعالی اسلام، چیزی نیست که بشود آن را از حوزه دین جدا کرد و این است مفهوم سیاست ما عین دیانت ماست.

3. توجه به سنت های درست گذشته:
باید توجه داشته باشیم که با همین روش های سنتی بود که چهارده قرن، مفاهیم ارزشی دین به بهانه محرم و صفر نسل به نسل به ما رسید. به بهانه تجدد نباید آن را به فراموشی سپرد. استفاده از همه ابزار نوین رسانه ای باید صورت بگیرد، اما رسانه های جمعی نباید جایگزین روش سنتی شود؛ هر کدام سر جای خود.

توجه به برگزاری منابر توسط اعاظم علما در جامعه امروز، کاری است ضروری؛ هر چند در میان طلبه های جوان کم نیستند آنهایی که اهل تقوی و دانشند، اما اگر رفته رفته منابر اهل بیت به طلبه های جوانی مثل من سپرده شود، شاید در آینده به جایی برسیم که فکر کنیم، به منبر رفتن و سخنرانی کردن برای این جمعیت، در این روستا یا شهر کوچک دور از شأن! بزرگان حوزه باشد!
از طرفی پختگی و اعتمادی که مردم به بزرگان حوزه علمیه دارند، باعث می شود تا پذیرش مفاهیم را آسانتر کند.

یکی دیگر از روش های پسندیده گذشته عبارت از روایت نمایشی (تعذیه) این رخداد است. هر چند نباید به فراموشی سپرده شود، اما در عین حال باید نااهلانی که در این روزها با جهل و خرافه دسته به راه می اندازند، و یا تعذیه می گیرند و گاه از اعتماد مردم هم سوء استفاده می کنند، جلوگیری شود.

4. بدعت ها:
هر چند باید به سنت های درست توجه کرد، اما باید جلوی هر بدعتی گرفته شود. در واقع ادخال ما لیس فی الدین، فی الدین صورت نگیرد.

5. مداحان و مرثیه خوانان:
همه می دانیم که ثواب گریه کردن و گریاندن بسیار ارزشمند و با عظمت است، اما کسانی که شغلشان مداحی شده و برای گریاندن هر اراجیفی می گویند، باید قانونی وضع شود تا از این رویه ضد دینی و دشمن پسند جلوگیری شود. البته گاه این افراد جهل دارند، یا سواد کافی ندارند، اما واقعا یک عده ای در صدد هستند به هر قیمتی که شده، مردم را بگریانند و این خطرناک است. مگر نهضت اباعبدالله (ع) فقط گریه است؟ گریه وسیله ای برای فهم مظلومیت و آن نیز وسیله ای برای فهم پیام های حضرت سید الشهداء(ع) است، وگرنه گریه بدون شناخت حسین بن علی (ع) بی ارزش است.

6. توجه به مساجد:
مساجد مهمترین کانون ضد استکباری در تاریخ تشیع بوده و در تاریخ معاصر به عنوان یک رکن، کانون گرم مبارزان است. معارف اسلامی از طریق مساجد به مردم القا شد و در پرتو آن جوانان بسیاری تربیت شد که هنوز پس از سی سال از انقلاب، همان تربیت شدگان هستند که نوعا اهداف انقلاب را دنبال می کنند.
پیش از انقلاب در زمان اختناق و فشاری که رژیم وارد می کرد و با همه محدودیت های آن، دست اندرکاران انقلاب به شکل کاملا هوشمند و مدیریت شده ای برنامه ها را دنبال می کردند که به شکل همزمان در سراسر کشور، وعاظ و سخنرانان از شب اول محرم تا دهم چه مطالبی برای مردم بگویند.

مساجد بدون وابستگی به دولت و تنها با عشق و ایمان راسخ مردم و روحانیت پاکباخته از جان گذشته، کانونی برای درک حقایق و معرفت الهی مردم شده بود، اما اینک با توجه به در اختیار داشتن صدا و سیما، مطبوعات، ادارات و نهادهای متولی، اینچنین هماهنگی و یکدستی وجود ندارد؛ برای مثال، در آخرین مسجدی که بنده اقامه جماعت می کنم، حدود 9 سال است که می گذرد، دریغ از اینکه شخصیتی و یا نهاد مرتبطی تا الآن تفقدی کرده باشد و یا بپرسد که من چه به خورد مردم می دهم!

آسیب شناسی جریان سلسله جلیله روحانیت و آسیب های آن در پیش و پس از انقلاب به مقاله ای جداگانه نیازمند است که انشاءالله در آینده بدان خواهم پرداخت، اما عجالتا باید گفت که قدری انگیزه ورود به حوزه های علمیه در بعد از انقلاب متفاوت شده و آن اجتناب ناپذیر است، زیرا در زمان هایی که قدرت سیاسی و دینی یکی می شود، ممکن است افرادی با غرض های خاص وارد آن سازمان شوند و به حیثیت و تقدس آن لطمه وارد کنند. که به نظر حقیر پیش از تشکیلات مقدس دادسرای ویژه روحانیت یک تشکیلات درون سازمانی در حوزه های علمیه باید وجود داشته باشد که اگر کسی در وادی خطر قرار گرفتن است با تذکرات شرعی سازنده از سقوط نجات یابد، نه آنکه به خطا بیفتد و حالا دنبال مجازات باشیم. مجازات جراحی است که باید پس از همه راه های درمان انجام بگیرد.

مشکل دیگر مساجد امروزی، گرایش های خطی جناحی ارکان مساجد (امام جماعت، بسیج، هیأت امنا) با یکدیگر است و در جاهایی که هر سه یک خط و جناح باشند قطعنا با گروهی از نمازگزاران اصطکاک پیدا می کنند که باید برای آن چاره ای اندیشید. افراد مختارند که سلیقه های سیاسی گوناگون داشته باشند، اما تعمیم آن به مسجد و از فضا و امکانات مسجد برای جریانی خاص استفاده کردن، کاری غیر اخلاقی، غیر شرعی و موجب بدبینی بین مردم خواهد شد. بنده به چشم بر سر درب مسجدی دیدم که با پلاکارد نوشته شده بود ستاد انتخاباتی....
باید ائمه جماعات از جایگاه ممتازی برخوردار باشند که هر طلبه ای، مسئولیت امامت مردم را بر عهده نگیرد و همواره مستحبات موجود در رساله های عملیه در انتخاب امام جماعت در نظر گرفته شود. آن گاه وظایفی برای امام جماعت مشخص شود، اما در عین حال، شکل دولتی هم به خود نگیرد. هر چند کل مجموعه نظام و دولت آن اسلامی است، اما وابستگی بودجه ای مساجد به تشکیلات دولتی و آمد و رفت دولت ها باعث می شود تا سیاست همرنگ جماعت در مساجد و بین روحانیت بزرگوار، روز به روز بیشتر شود.

به هر حال، نظم در اداره مساجد، گزینش طلاب فاضل متقی، پرهیز از جناح گرایی سیاسی، توجه به مسائل مالی و در عین حال وابسته نبودن به امور دولتی از اولویت های آسیب مساجد امروز ماست که اگر توسط بزرگان حوزه های علمیه بدان توجه لازم مبذول نشود، ممکن است لطمات جدی به نظام و اسلام وارد شود... .

7. تکایا:
در قبل از انقلاب، عمده برنامه ها در مساجد شکل می گرفت. اما هم اکنون روند رو به تضایف تکایا چه پیامی می تواند داشته باشد؟
واقعا آسیب شناسی بحث توسعه تکایا به یک کار پژوهشی نیازمند است تا نقاط ضعف و قوت آن بررسی شود و برای معایب آن چاره اندیشی.

گاهی عده ای که در سال آنها را در مسجد نمی بینی، چند متر آن طرف مسجد در ایام محرم تکیه به پا می کنند (البته این موضوع را با دوستان گوناگونی در شهر های گوناگون مطرح کرده ام که با اختلافات جزیی، اصل ماجرا شبیه هم است).
از طرفی هر چه مراسم عزا فراگیر باشد، باعث تعظیم شعایر خواهد شد، اما باید به مسائلی همچون مزاحمت درست نکردن برای مردم، نبستن جاده ها، استفاده از مداحان وزین، برپایی منبر امام حسین (ع) در خلال برنامه ها توجه کرد.

یک علت دیگر را برای تکثر تکایا می شود در کالبدشکافی آن دید و آن این که اعتماد عمومی به مساجد پایین آمده است.
واقعا باید پیرامون موضوعاتی که در این مقال مختصر ذکر شد، کار کارشناسی و نظر سنجی علمی صورت بگیرد تا بتوانیم از همه پتانسیل مساجد و سیل گسترده نمازگزارن برای هر چه بهتر یاری کردن دین خدا استفاده ببریم.

8. راه افتادن دستجات:
به راه انداختن دستجات و هیأت ها قطعا تأثیر معنوی بر جامعه خواهد داشت، اما باید مواردی را که منافی با فرهنگ حسین(ع) است، از آن حذف کرد و یکی از موارد بسیار ناپسند در به راه افتادن دستجات، اختلاط زن و مرد است که یکی از آسیب های جدی این قبیل برنامه هاست؛ هر چند بعض موارد دیگر را در فراز پیشین تذکر داده ام.

عزیزان فرهنگ عاشورا اقیانوسی است که کم بضاعتی مثل من توان فهرست آن را ندارد تا چه رسد به شرح و بیان، اما با استمداد به خود آقا می توانیم هر سال از کلمات ایشان با توجه به شرایط زمان و مکان چراغ هدایت را زنده نگه داشته و آن را به دست اهلش برسانیم تا هنگامی که وارث اصلی بیاید و همه جانمان را فرش قدومش کنیم.


یکشنبه 87 دی 1 , ساعت 1:8 صبح
چگونه از دست غیبت فرار کنیم؟


پاسخ :

برای فرار از غیبت و ترک آن دردو چیز باید تفکر کرد: 1. چرا غیبت می‌کنیم؛ 2. غیبت چه آثاری دارد؟
امّا چرا غیبت می‌کنیم؟ باید با خودمان خلوت کنیم و رفتارهایمان را مرور کنیم و ببینیم با چه انگیزه‌ای یا انگیزه‌هایی سراغ غیبت می‌رویم و بعد سعی کنیم آن انگیزه‌ها را ضعیف کرده یا از بین ببریم، هر کس خودش بهتر می‌داند با چه انگیزه ای غیبت می‌کند. ممکن است با کسی که از او غیبت‌ می‌کنیم دشمنی داریم و همین دشمنی سبب می‌شود علیه او اقدامی کنیم و از او غیبت کنیم و او را در نزد دیگران کوچک و خوار کنیم. اگر این چنین است باید اولا دشمنی را از بین برده و با خود بگوییم مؤمنین که با هم برادرند[1] نباید دشمن باشند نباید بد هم را بخواهند و .... .
ثانیاً بالفرض که ما با او دشمن هستیم آیا با غیبت کردن داریم به او بدی می‌کنیم یا خوبی. در روایات آمده است که کارهای خوب آدم غیبت کننده وارد نامه اعمال غیبت شونده می‌شود، پس ما داریم با غیبت‌ او در واقع به خودمان بدی می‌کنیم نه به دشمن‌مان.[2]
ممکن است از روی حسادت غیبت کنیم در این صورت باید حسادتی که در ما هست درمان شود باید با خودمان بیندیشیم که چرا ما باید از بین رفتن نعمتی را که خدا به او داده طلب و آرزو کنیم. خداوند شاید خیر و مصلحت او می‌دانسته که به او نعمت داده و به ما نداده است.[3]خداوند می‌تواند در عین این که به او ـ غیبت شونده ـ نعمت داده به ما نیز بدهد. لازم نیست که آرزو کنیم که نعمت او را بگیرد تا به ما برسد.
ممکن است از روی دلسوزی باشد[4] یعنی ما گاهی مشکل و گرفتاری یک فرد را که به نوعی عیب حساب می‌شود از روی دلسوزی در میان جمع مطرح می‌کنیم در حالی که او اگر بشنود ناراحت می‌شود و دوست ندارد که دیگران از مشکل و عیب او باخبر شوند. در این جا باید بیندیشیم که این راه دلسوزی نیست اگر مشکل او قابل حل است و خودمان می‌توانیم حل کنیم باید در رفع آن بکوشیم نه آن که آن را هر جا می‌رویم بیان کنیم یا اگر خودمان نمی‌توانیم فقط به کسی که می‌تواند آن هم به شکل خصوصی در میان بگذاریم، اگر می‌‌خواهیم خدمتی بکنیم نباید آبروی او را بریزیم. ممکن است به خاطر هیچ یک از این انگیزه‌ها نباشد، بلکه صرفاً برای خوشگذارنی و دور هم نشستن و با گفتن سخن از این و آن لحظاتی را به خنده برگزار کردن. در این صورت باید اندیشید آیا چند لحظه خوش بودن به عذاب و عقوبتی که در پی دارد می‌ارزد یا راه مناسب‌تر و بهتری بدون آن که عقوبت اخروی به همراه داشته باشد وجود ندارد. آیا نمی‌توان غیبت نکرد و خوش بود آیا نمی‌توان به سرگرمی‌ها حلال پرداخت. و ممکن است انگیزه‌های دیگری باشد که باید آنها را شناسایی کرد و با تفکر و مطالعه کتب اخلاق اسلامی راه حل مبارزه با آن را پیدا کرد.
خداوند نیز در قرآن وقتی می‌خواهد از غیبت نهی کند اول از چیزهای که می‌تواند زمینه غیبت را فراهم می‌کند نهی می‌کند. می‌گوید: از بسیاری از گمانها بپرهیزید چرا که بعضی از گمانها گناه می باشد.[5] نباید به دیگران بد گمان شد. باید رفتار و کردار آنها را بر وجهی درست حمل کرد. باید اگر احیاناً رفتار مشکوک می‌بینیم بگوییم ان شاء الله قصد خیر داشته و امثال آن. نباید آن را به گونة ناصحیح تفسیر کرده بدگمان نباید شد که همین بدگمانی سبب می‌شود بروید ببینید قضیه چیست و به تجسس بپردازید. وقتی که تجسس کردید ممکن است به عیبی یا رفتار ناشایستی برخورد کنید. به چیزی دست پیدا کنید که دیگران از آن بی‌خبر هستند بعد بیایید آن را برای آنها تعریف کنید و به این وسیله مبتلا به غیبت شوید. لذا خداوند از سه رفتار ناشایست 1. بدگمانی؛ 2. تجسس؛3. غیبت نهی می‌کند.
امّا غیبت چه آثاری دارد؟
آثار دنیوی: وقتی که ما از کسی در پیش دیگران غیبت می‌کنیم آنها با خود فکر می‌کنند این که از فلانی پیش ما بدگویی می‌کند حتما از ما هم نزد دیگران بدگویی می‌کند و به یاد آن شعر می‌افتند که:
آن که عیب دگران نزد تو آورد و شمرد بی‌گمان عیب تو نزد دگران خواهد برد
لذا به ما بدگمان و بی‌اعتماد می‌شوند، بنابراین در درجه اول سبب سلب اعتماد دیگران ـ که در پیش آنها از کسی غیبت کرده‌ایم ـ می‌شود.
اگر غیبت شونده از موضوع باخبر شود و بفهمد که ما عیب او را پیش دیگران گفته‌ایم و از او بدگویی کرده‌ایم از ما دلخور و دلگیر خواهد شد و احتمالاً کینه ما را به دل گیرد و به دشمنی با ما بپردازد و او نیز درصدد تلافی برآید و آبروی ما را پیش دیگران بریزد. بنابراین با غیبت کردن برای خود دشمن درست می‌کنیم و بذر دشمنی و کینه را در جامعه اسلامی می‌پاشیم.[6]
اثر دیگری که در دنیا به دنبال دارد این است که طبق روایات وقتی ما در پی عیوب مردم باشیم تا از آنها آگاه شویم و به دیگران بگوییم، خداوند در پی عیب ما خواهد آمد و ما را هر چند در خانه‌مان باشیم رسوا خواهد کرد. بنابراین اگر در پی رسوا کردن دیگران باشیم خدا نیز ما را رسوا خواهد کرد.[7]
آثار اخروی:
مهمتر از همه آن است که موجب می‌شود حسنات ما از بین برود. در روایت است که آتش در سوزاندن چوب خشک از غیبت در از بین بردن حسنات سریعتر عمل نمی‌کند.[8] یا در روایت دیگری است که کسی در حضور پروردگار متوقف می‌شود و نامه عملش به او داده می‌شود پس کارهای خوب خود را نمی‌بیند، می‌گوید خداوندا این نامه اعمال من نیست، حسناتم در آن نمی‌باشد. به او گفته می‌شود پروردگار تو اشتباه نمی‌کند و نه فراموش می‌کند، اعمال تو با غیبت کردن مردم از بین رفته است و کس دیگر آورده می‌شود و نامه عملش به او داده می‌شود، پس در آن طاعات زیادی می‌بیند پس می‌گوید خداوندا این نامة اعمال من نیست من که این طاعات را انجام نداده بودم. پس به او گفته می‌شود: فلانی از تو غیبت کرد پس کارهای نیکش به تو داده شد.[9]
آثار دیگر:
الف. در یک روایت است که غیبت کننده اگر توبه کند آخرین کسی است که به بهشت می‌رود و اگر توبه نکند اولین کسی است که به دوزخ می‌رود».[10]
ب. در روایت دیگر است که حضرت علی ـ علیه السّلام ـ به نوف که درخواست موعظه کرده بود فرمود از غیبت دوری کن که آن نان خورش سگهای جهنم است.[11]
روایات دیگری نیز هست که ما برای طولانی نشدن مطلب از ذکر آنها خودداری می‌کنیم.
3. عاملی دیگر که می‌تواند در ترک غیبت مؤثر باشد توجه به حقیقت و باطن غیبت است. خداوند می‌گوید: آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ همه شما از این امر کراهت دارید.[12] در این آیه برای نهی از غیبت به حقیقت و باطن غیبت کردن اشاره شده است: حقیقت آن خوردن گوشت مرده برادر است. چون مؤمنین با هم برادرند پس وقتی از یک مؤمن غیبت می‌کنی از برادر خود غیبت کرده‌ای و در حقیقت گوشت مرده او را خورده‌ای. آیا هیچ انسانی گوشت برادر مرده خود را می‌خورد؟ هرگز . پس همان طور که از این مسئله متنفر هستید باید از غیبت کردن تنفر داشته باشید. چون با غیبت کردن دارید همان کاری را می‌کنید که از آن تنفر دارید یعنی گوشت برادر مردة خود را می‌خورید.
ـ انسان که گوشت می‌خورد تنها گوشت تعداد مشخصی از حیوانات را می‌خورد آن هم حیوانی که زنده باشد و انسان آن را بکشد نه حیوان مرده را. امّا انسان گوشت انسان دیگر را هرگز نمی‌خورد به خصوص اگر مرده باشد.
ـ انسان نسبت به برادر خود تعصب می‌ورزد و اگر کسی به او حمله کند از او دفاع می‌کند و نمی‌گذارد به برادرش آسیبی برسد. چه جور برادری باشد که بخواهد به برادرش آسیب و صدمه‌ای برساند. تا چه رسد که بخواهد گوشت او را در حالی که مرده باشد و هیچ گونه دفاعی از خود ندارد بخورد. اینها کارهایی است که انسانهای با وجدان به شدت از آن دوری می‌جویند.
خلاصه و جمع بندی:
سه چیز ما را در ترک غیبت کمک می‌کند: 1. بررسی انگیزه‌ها و عواملی که باعث غیبت کردن می‌شود و سعی در از بین بردن آنها؛ 2. تفکر در آثار دنیوی و اخروی؛ 3. توجه به باطن و حقیقت غیبت که خوردن گوشت برادر مرده باشد. وقتی خواستیم غیبت کنیم اگر به این سه چیز توجه کنیم آن را مرتکب نخواهیم شد و مدتی تمرین در مواظبت ما را برای همیشه از ارتکاب این گناه عظیم باز خواهد داشت ان شاء الله. خصوصاً برای شما که هنوز در ابتدای سن تکلیف هستید مسئله ترک گناه خیلی راحت است چون هنوز به آن عادت نکرده‌اید.
تذکر:
مطالبی که گفته شد مربوط به این بود که چگونه از غیبت کردن فرار کنیم،‌ یعنی غیبت نکنیم ولی نباید فراموش کرد که گاه ما غیبت نمی‌کنیم ولی با گوش دادن به غیبت در گناه آن شریک می‌شویم. در حدیث آمده است که اگر انسان در مجلسی باشد و غیبت برادر مسلمانش را بشنود و آن غیبت را رد کند خداوند عز و جل از او هزار باب شر در دنیا و آخرت از او رد می‌کند ولی اگر رد نکند بر او مثل گناه غیبت کننده است.[13] بنابراین برای آن که از گناه غیبت و عقابی که به دنبال دارد پاک باشیم باید نه غیبت کنیم و نه به غیبت گوش دهیم و با این گوش دادن غیبت کننده را تشویق کنیم بلکه باید در چنین مواردی ضمن نهی از غیبت به یاری غیبت شونده بیاییم و از او دفاع کنیم، مثلاً اگر از عیب دنیایی او ـ از زشتی و نقص عضو او... ـ غیبت می‌کنند بگوییم این که عیبت نیست عیب چیزی است که خدا آن را عیب دانسته است که همان غیبت کردن تو باشد. و اگر از عیب دینی او ـ مثلاً در نماز سهل انگار است ـ غیبت می‌کنند سعی کنیم کار او را توجیه کنیم مثلا بگوییم تو که همیشه با او نیستی شاید خیلی مواقع نمازش را مرتب می‌خواند شاید عذری داشته که نمازش را به موقع نخوانده و امثال آن و اگر قابل توجیه نیست بگوییم بالاخره مؤمن گاهی مبتلا به گناه می‌شود[14] تو هم داری گناه می‌کنی. تو که خودت گناه می‌کنی چرا از دیگران به خاطر آن غیبت می‌کنی. اگر تذکرات ما فایده نداشت و ترک مجلس غیبت دشوار نبود باید مجلس را ترک کرد،[15] و الا با تذکر دادن و نهی از غیبت و دفاع از غیبت شونده ما وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم.
[1] . حجرات، 10.
[2] . امام خمینی، چهل حدیث.
[3] . همان، ص 112.
[4] . ر.ک: ملا احمد نراقی، معراج السعادة، مؤسسه مطبوعاتی هدف، چاپ 2، 1367، ص 407.
[5] . حجرات، 12.
[6] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، چاپ 17، 1378، ج 22، ص 189.
[7] . چهل حدیث، ص 259.
[8] . محدث نوری، مستدرک الوسایل، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، چ 2، 1408، ج 9، ص 126.
[9] . بحار الانوار، ج 74، ص 383.
[10] . حجرات،‌آیة 12.
[11] . ر.ک: محمدی ری شهری، میزان الحکمه، انتشارات دار الحدیث، چ 1، ج 3، ص 2340.
[12] . امام خمینی، چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ 1، 1371، ص 316.
[13] . امام خمینی، استفتائات،‌مؤسسه نشر اسلامی، چ 2، ص 1372، ج 2، ص 617.

یکشنبه 87 دی 1 , ساعت 1:2 صبح
قرآن دارای چه فضایلی است؟


پاسخ :

قرآن کریم کاملترین پیام آسمانی است که بر پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شده است، زیرا این کتاب آخرین کتابی است که منشور سعادت بشر را داراست، از این رو باید جامع‌ترین، غنی‌ترین و پرمحتواترین کتاب آسمانی باشد، تا آن که بتواند انسانها را در طول تاریخ برای تکامل رهنمون گردد. پیامبران و شرایع پیش از شریعت‌ پیامبر ما، برای مقطع خاصی از تاریخ بشر در نظر گرفته شده بودند، و پس از پایان آن مقطع، لازم بود شریعت و کتاب کاملتری نازل شود، تا انسانها را چند گام فراتر به سوی تکامل پیش برد. ولی وقتی که نوبت به آخرین پیامبر الهی رسید، از آن جا که مراحل مقدماتی تکامل طی شده بود، قرآن کریم لازم شد تا با عمل به برنامه‌ها و دستورات این کتاب آسمانی از تمام ظرفیت‌ها و استعدادهای بشری برای رسیدن به کمال نهایی بهره برداری گردد.
قرآن حاوی فضایل دنیوی و اخروی است به خاطر اختصار به برخی از آنها اشاره می‌گردد:
الف. فضایل دنیوی
1. استجابت دعا: امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: از حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ سوال شد، بهترین مردم چه کسانی هستند؟ فرمود: الحالُ المرتحل، سؤال شد یا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ معنی حال المرتحل چیست؟ فرمود: کسی که قرائت قرآن را شروع کند، و آن را ختم نماید، برای او نزد خداوند دعای مستجاب شده‌ای است.[1]
2. برآورده شدن حاجت ها:
از امام رضا ـ علیه السّلام ـ از پدرانش ـ علیهم السلام ـ از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ نقل شده، هر گاه یکی از شما حاجتی داشته باشد، روز پنج شنبه صبح زود از خانه خارج شود، و هنگام خارج شدن از منزل آیه آخر سوره آل عمران و آیت الکرسی و انا انزلناه و حمد را قرائت کند، که در قرائت آنها، برآورده شدن حوائج دنیا و آخرت است.[2]
3. رزق و روزی:
1. حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید: خانه‌های خود را به تلاوت قرآن روشن کنید، و آنها را گورستان نکنید، چنان چه یهود و نصاری در کلیساها و عبادتگاه‌های خود نماز کنند، ولی خانه‌های خویش را معطل گذارده‌اند، (و در آنها عبادتی انجام نمی‌دهند) زیرا هر گاه در خانه‌ای بسیار تلاوت قرآن شد،‌خیر و برکتش زیاد می‌شود، و اهل آن به وسعت رسند، و آن خانه، برای اهل آسمان درخشندگی دارد، چنان چه ستارگان آسمان برای اهل زمین می‌درخشند.[3]
4. پیشگیری و درمان بیماری:
قرآن بیماری‌های جسمی و روحی انسان را شفا می‌دهد، به همین خاطر خداوند متعال می‌فرماید: «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خساراً».[4]
و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید: «من لم یستشف بالقرآن فلا شفاه الله».[5]
برای تیمم و تبرک چند مورد را ذکر می‌کنیم:
1. امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: مردی از همدان از درد کمرش شکایت کرد، که بر اثر درد کمر شب‌ها خواب نمی‌رود، حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ به او فرمودند: دستت را به جایی ازکمرت که درد می‌کند، قرار بده، و سه بار بخوان: «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله کتاباً موجلاً و من یرد ثواب الدنیا نؤته منها و من یرد ثواب الاخرة نؤته منها و سنجزی الشاکرین»؛[6] و هفت بار «انا انزلنا» را بخوان خداوند شما را شفا می‌دهد، انشاء الله.[7]
2. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: هر کس هفت مرتبه سوره حمد را بر دردی از دردها بخواند، آن درد به اذن خداوند بلند مرتبه آرام شود.[8]
3. درمان بیماری روانی: خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «الا بذکرالله تطمئن القلوب»[9] پس هر قلبی با ذکر خدا اطمینان می‌یابد، ‌و اضطرابش تسکین پیدا می‌کند. آری، این معنا حکمی است عمومی که هیچ قلبی از آن مستثنا نیست، مگر این که کار قلب به جایی برسد که در اثر از دست دادن بصیرت و رشدش دیگر نتوان آن را قلب نامید، البته چنین قلبی از ذکر خدا گریزان و از نعمت طمأنینه و سکون محروم خواهد بود.
ب. فضایل اخروی
1. آمرزش گناهان
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: هر کس هنگامی که به بستر خواب رود، صد بار سورة قل هو الله احد را بخواند، خداوند گناه پنجاه سال او را بیامرزد.[10]
2. جلب حسنات
حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید: هر کس به فرزندش قرآن خواندن را یاد بدهد، گوئی که ده هزار حج تمتع و ده هزار عمره به جا آورده است؛ و ده هزار برده از فرزندان حضرت اسماعیل را آزاد کرده است، و ده هزار غزوه (جنگ در رکاب پیامبر) انجام داده است؛ و ده هزار فقیر مسلمان گرسنه را طعام داده است، و گوئی ده هزار مسلمان برهنه را لباس پوشانده است، ‌و برای او به هر حرفی ده حسنه می‌نویسند، و ده گناه از او محو می‌کنند.[11]
3. ورود به بهشت
امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ از قول رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید: هر که در حال جوانی قرآن بخواند، و با ایمان هم باشد، قرآن با گوشت وخونش بیامیزد، و خدای عز و جل او را با فرشتگان پیام برنده و نیک رفتار رفیق کند، و قرآن برای او در روز قیامت پرده و مانعی از آتش باشد، و گوید: بار پروردگارا! هر کارگری به مزد کار خویشتن رسیده به جز کارگر من، پس گرامی‌ترین عطاهای خود را به او برسان، فرمود: پس خدای عزیز و جبار دو جامه از جامه‌های بهشتی به او بپوشاند، و بر سرش تاج کرامت نهاده شود، سپس به قرآن گفته شود: آیا ما تو را دربارة این شخص خشنود کردیم؟ قرآن گوید: بار پروردگارا من برتر از این دربارة او میل داشتم، پس نامة امان (از دوزخ) به دست راستش می‌دهند، و فرمان جاویدان ماندن در بهشت را در دست چپش می‌دهند، و وارد بهشت گردد؛ پس به او گفته شود: بخوان (قرآن را) و یک درجه بالا برو، سپس به قرآن گویند: آیا آن چه تو خواستی به او رساندیم و تو را خشنود کردیم؟ گوید: آری. حضرت فرمود: هر کس قرآن را بسیار بخواند، و با این که حفظ آن (بر او) دشوار است، آن را به ذهن خویش بسپارد، خدای عز وجل دو بار پاداش آن را به او بدهد.[12]
با توجه به آیات و روایات و احادیث اندکی که از فضایل قرآن ذکر شد، قرائت قرآن و فهمیدن وعمل به قرآن در روح و روان و جسم انسان آن چنان تأثیری می‌گذارد که رفتار او را متعادل، محبوب مردم و خدا می‌گردد، در نتیجه سعادت دنیا و آخرت را برای خود به ارمغان می‌آورد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. راه قرآن؛ رضا صدر.
2. آشنایی با قرآن؛ مرتضی مطهری.
[1] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، انتشارات دارالاحیاء التراث، چاپ سوم، 1403 هـ ، ج 89، ص 205.
[2] . همان، ج 92، ص 135.
[3] . کلینی، محمد؛ اصول کافی، با ترجمه و شرح حاجی سید هاشم رسولی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ، ج 4، ص 413.
[4] . قرآن را نازل می‌کنیم که شفا و رحمت برای مؤمنان است و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی‌افزاید: اسراء/ 82.
[5] . کسی که به وسیله قرآن شفا طلب نکند خداوند او را شفا نمی‌دهد. بحار الانوار، ج 89، ص 176.
[6] . آل عمران/ 145.
[7] . بحار الانوار، ج 92، ص 68.
[8] . بحار الانوار، ج 92، ص 148.
[9] . آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا می‌کند؛ رعد/ 28.
[10] . کلینی، اصول کافی، ج 4، ص 426.
[11] . بحار الانوار، ج 89، ص 188.
[12] . کلینی، اصول کافی، ج 4، ص 406.


یکشنبه 87 دی 1 , ساعت 1:0 صبح
پرسش :

قرآن کریم مرتبط با مسائل زمان نزول است و برای آینده و قرن های مختلف و مدرن برنامه ای ندارد؟


پاسخ :

دلیل‌های زیادی را می‌توان آورد که قرآن جاودانه و برای تمام زمان‌ها بوده و مخصوص یک زمان نمی‌باشد:
1ـ خطابات عام قرآن: بسیاری از آیات قرآن خطاب‌هایی دارد که برای تمام مردم و هر مکلفی می‌باشد. مانند «یا ایها الذین آمنوا: ای کسانی که ایمان آورده‌اید»[1] و «یا ایها الناس: ای مردم»[2] و «یا ایها الانسان: ای انسان».[3]
2ـ طرز بیان قصه‌های قرآن: در قرآن داستان‌های فراوانی از پیامبران و امت‌های گذشته ذکر شده، ولی چون هدف قرآن هدایت انسانهاست، این داستان‌ها را به طور کامل و مرتب بیان نکرده و آنچه را برای هدایت مفید بوده، آورده است تا بندگان از آن جریانات پند گیرند. بنابراین نمی‌شود گفت این جریانات برای گذشته بوده و ربطی به آینده ندارد، پندگیری از یک جریان برای همیشه است.
3ـ آیاتی که قرآن را جاودانه معرفی می‌کند: قرآن کتابی جهان شمول است و اختصاصی به زمان، مکان، نژاد، آداب و سنن خاص ندارد؛ زیرا قرآن خود را چنین معرفی می‌نماید: «ان هو الا ذکری للعالمین»[4] قرآن جز یک پند برای عالمیان نیست. «نذیراً للبشر»[5] بیم دهنده تمام انسان‌ها است. لازمة این کلیّت و دوام و نیز نیازمندی همیشگی بشر به آن، این است که هیچ گاه گرد کهنگی بر آن نشیند و همیشه تازه باشد.
4. روایات: از روایات استفاده می‌شود، محتوای قرآن کریم به گونه‌ای تنظیم شده تا همانند سفره‌ای همگان در هر عصری بر سر آن بنشینند، و از نعمت‌های معرفتی آن استفاده برند: 1ـ از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال شد که چرا قرآن با تکرار و درس و نشر جز تازگی اثر دیگری نمی‌پذیرد؟ حضرت فرمود: تازگی قرآن برای آن است که خدای تبارک و تعالی آن را برای زمان موقّت یا مردم خاص نفرستاده و چون همیشگی و همگانی است، در هر زمان جدید است، و در نزد هر مردمی تا روز قیامت شیرین و پر جذبه است.[6] 2ـ امام باقر ـ علیه السلام ـ همیشگی بودن قرآن را به همواره بودن دو اختر فروزان، خورشید و ماه تشبیه نموده، می‌فرماید: «قرآن همانند خورشید و ماه همیشه در جریان است، و زندگی انسان‌ها را تا پایان دنیا روشن می‌سازد.[7]
3ـ باطن داشتن قرآن کریم: قرآن علاوه بر ظاهر، دارای باطن است. و ظاهر قرآن همان دلالت ظاهری قرآن است که از قرائن، از جمله شأن نزول آیه به دست می‌آید و جنبة خصوصی دارد؛ ولی باطن قرآن با قطع نظر از قرائن موجود، برداشت‌هایی کلی است که از متن قرآن به دست می‌آید، و همه جانبه و جهان شمول است، لذا پیوسته مانند جریان خورشید و ماه در جریان است. اگر چنین نبود قرآن از استفاده دائمی ساقط می‌گردید. لذا همین برداشت‌های کلی و جهان شمول است که تداوم قرآن را برای همیشه تضمین کرده و آن را همواره زنده و جاوید نگاه داشته است.[8] و اگر چنین نبود می‌بایست با از بین رفتن گروهی، آیة مخصوص آنها نیز باطل می‌شد.امام باقر ـ علیه السلام ـ می‌فرماید: «اگر آیه‌ای درمورد قومی نازل شود و آن قوم بمیرد، آیه هم می‌میرد، و برای قرآن چیزی باقی نمی‌ماند، ولی قرآن تا آسمان و زمین باقی است، جریان دارد. پس بنابراین باید از قرآن معنایی به دست آورد که برای عموم افراد تا قیامت باشد. برای روشن شدن مطلب، یک نمونه از قرآن آورده می شود:
بت‌پرستی: اولاً: بت‌پرستی مخصوص زمان پیامبر اکرم (ص) نبوده، زیرا هم اکنون تعداد زیادی از افراد در کشورهایی چون ژاپن، هند و ... بت‌پرست هستند ثانیاً: بت‌پرستی در هر زمانی جلوه‌ای دارد، در آن زمان چوب و سنگ بود، و هم‌اکنون صورت‌های دیگری چون دنیاپرستی، پول‌پرستی، مقام‌پرستی و... دارد.[9]
اما این که قرآن در رابطه با آینده سخنی ندارد، باید گفت: کتاب‌هایی که اعجاز قرآن را بیان کرده‌اند، یک بخش را اختصاص به اعجاز علمی داده‌اند که قرآن مطالبی را بیان کرده که برای آن زمان مشخص نبود، و بعداً با پیشرفت علم معنای آیه خوب روشن شده است، مانند دشواری تنفس با افزایش ارتفاع که امروزه، علم به آن رسیده است.[10] خداوند در آیة 125 سورة انعام می‌فرماید: «... خداوند هر که را خواهد گمراه کند، سینة او را آنچنان تنگ می‌کند که گویا می‌خواهد به آسمان برود.»
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی (قرآن در قرآن)، (قم؛ اسراء 1378)، ج 1،‌ص 277 تا 349، بخش جاودانگی قرآن.
2ـ مرتضی مطهری،خاتمیّت، (تهران؛ صدرا، 1364). ص 152 تا 164 و قسمت‌های دیگر.
3ـ محمد هادی معرفت،‌علوم قرآنی، (قم؛ مؤسسة فرهنگی تمهید، 1380)، صص 414 تا 431.
4ـ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه (دارالکتب الاسلامیه، 1368)، ج 5، ص 435، ج 8، ص 227، ج 10، ص 119، ج 11، ص 183؛ ج 18، ص 389؛ ج 19، ص 17؛ ج 23، ص 266.
[1]. ر.ک: بقره/104، 153، 272 و آل عمران/100، 102 و نساء/ 19،29.
[2]. بقره/ 21 و نساء/1 و یونس/23 و حج/5 و فاطر/5 و حجرات/13 و ...
[3]. ر.ک: انفطار/6 و انشقاق/6.
[4]. انعام/ 90.
[5]. مدثّر/ 36.
[6]. به نقل از: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، قرآن در قرآن، قم، انتشارات اسراء، 1378، ج 1، ص 313.
[7]. همان.
[8] - ر. ک: معرفت، محمد هادی، التمهید، قم، جامعة مدرسین حوزة علمیّة، بی‌تا، ج 3، ص 29.
[9] - ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368، ج 8، ص 260.
[10] - معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص 425.

یکشنبه 87 دی 1 , ساعت 12:53 صبح
پرسش :

طبق حدیث شریف ثقلین، قرآن به تنهایی نمی‌تواند حجت کامل الهی باشد، آیا درست است؟


پاسخ :

حدیث متواتر ثقلین اهمیت قرآن کریم و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را هم زمان اثبات می‌کند.
هر کس ادعا کند، که ما قرآن را داریم، به عترت نیازی نداریم، او قرآن را هم رها کرده است.[1] و هر کس به ادعای بودن با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ خود را از قرآن بی‌نیاز بداند، در حقیقت از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ هم اظهار بی‌نیازی کرده است.[2] مرحوم محمد تقی مجلسی (م 1070 هجری) در کتاب روضة المتقین عبارتی آورده است که از آن استفاده می‌شود، برخی از کج سلیقه‌گان به قرآن کم اهمیتی نشان داده‌اند. ترجمة عبارت او چنین است: و تعجب از عده‌ای است که به طور کلی قرآن را رها کرده و به اخبار چسبیده‌اند، با این که خدای تعالی می‌فرماید: «کتاب انزلناه الیک لیدّبروا آیاته؛ کتابی که آن را به سوی تو فرو فرستادیم تا (مردم) در آیه‌های آن تدبر کنند»...[3]
قبل از بررسی سؤال دو کلمه در حدیث را از باب تذکر ترجمه می‌کنم.
1. ثقلین: که به دو گونه قابل اعراب گذاری و خواندن است؛ ثَقَل: هر چیز ارزشمندی که مردم برای به دست آوردن آن، رقابت می‌کنند؛ و نیز به اجناس همراه مسافر گفته می‌شود. ثِقل: بار، چیز سنگین.
قرآن و عترت، ثقلین‌اند از این جهت که ما ترک پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اند، و ارزش فراوانی دارند، که مردم را تشویق به بهره‌مندی از آن دو می‌کند، و در عین حال سنگین است، و مواظبت بر آن دو، کار مهم و طاقت فرسایی است.
عترت: در برخی از کتب سیزده معنا برای عترت ذکر شده است که از آن جمله: ذریه، اولاد ذکور، ریشة درخت قطع شده، چشمة گوارا و زلال، گیاه گسترده شده، پایتخت. عنصر محوری این مفاهیم یا مصادیق، رکن شیء بودن است در بقاء و استمرار فواید‌ شیء و...[4] پس بقای رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ به عترت اوست و کارآمدی دین او نیز به عترت اوست. پیامبر بدون عترت مثل انسان عقیم، چشمة خشک، گیاه بی‌برگ، کشور بی‌پایتخت و درخت بی‌ریشه است و... می‌باشد.
آیا استفاده از قرآن بدون عترت امکان دارد؟ اگر مراد از حجت کامل، استفادة مطلق و انحصاری از قرآن باشد، قطعاً جواب منفی است. تا مجوزی برای کیفیت بهره‌مندی از قرآن از عترت نداشته باشیم، نمی‌توان به بهره‌مندی از قرآن را به شرع و هدایت نسبت داد، و نیز در تعیین مصداق‌ها نمی‌توان تنها به ظاهر قرآن بسنده کرد. در خود حدیث کیفیت بهره‌مندی از ثقلین آمده است، هم چنان که در آیات و روایات فراوان دیگر به وضوح از غیر این راه نهی شده است، و روش صحیح تفسیر یاد داده شده است.[5]
در این حدیث همراهی و جدا نشدن ثقلین از یکدیگر شرط عدم گمراهی قرار داده شده است. این همراهی چیست؟ حدیث نمی‌فرماید: اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را از قرآن جدا نکنید. بلکه می‌فرماید: این دو از هم جدا نیستند. از این قضیه نتایج مهم گرفته می‌شود: الف. رها کردن یکی، موجب رها کردن دیگری است. ب. اخذ به یکی وجوب اخذ به دیگری را اثبات می‌کند. ج. در هر زمان (تا قیامت) باید کسی از عترت در کنار قرآن باشد.[6] حدیث ثقلین تفسیر به رأی را ضلالت می‌شمارد.
امّا آیا حدیث ثقلین حجیت ظاهر قرآن را باطل می‌کند؟ در پاسخ باید گفت: به عکس، حدیث ثقلین ظاهر قرآن را اثبات می‌کند، و ظاهر قرآن با رعایت شرایط آمده در خود قرآن و در حدیث ثقلین و دیگر روایات حجت کاملة الهی است.
این شرایط چیست؟ از این شرایط تعبیر به روش تفسیر می‌کنند. اگر روش تفسیر مورد تأیید اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ نباشد، حدیث ثقلین هدایت را در این گونه تفسیر ضمانت نمی‌کند. روش صحیح تفسیر همان روش معمول در فقه با تحفّظ بر ویژگی‌ها و میدان‌های تفسیر است. امّا چون بحث از روش تفسیر، بحث مستقلی است فقط به چند شرط عمومی و مشهور اشاره می‌شود:
1. استقصاء تمام ادله و جمع‌بندی آنها: چه در خود قرآن کریم (که به تفسیر قرآن به قرآن معروف است) و چه در روایات که به منزلة شرح و تفسیراند و چه ادلة عقلی و اجماع. و پرواضح است که حجیت ظاهر کتاب دو مرحله دارد: الف. حجیت ظهور (که در روش قرآن با قرآن) این ظهور از جمع بندی آیات به دست می‌آید. ب. حجیت قطعی (جمع بین ادله)، علت دو مرحله‌ای بودن هم، همان است که: قرآن کریم در تبیین خطوط اصلی دین کاملاً روشن است، این مرحلة خطوط اصلی برای تطبیق بر مصداق، روش فقهی را می‌پیماید؛ که بخش فراوانی از این مرحله به عهدة ظاهر آیه، روایت دارای شرط حجیت، دلیل قطعی عقلی و... می‌باشد.
2. شناخت متشابهات و توقف در آنها.
3. برای به حجیت رساندن ظهور، شناخت عام و خاص افرادی و زمانی (ناسخ و منسوخ) لازم است.
به جز حدیث ثقلین، امر قرآن و روایات به تدبر و قرائت قرآن و گوش سپردن به آن، اگر حجیت قران را نمی رساند، ‌پس چه اثری دارد؟
نتیجه: اولاً: منظور از حجیت قرآن اگر بدون در نظر گرفتن سایر ادله باشد، حجت نیست. کما این که هیچ دلیلی اینگونه حجت نیست. حتی مستقلات عقلیه، موضوعش قابل توسعه و تضییق است.
ثانیاً: ظاهر قرآن که مستند به روش ائمه طاهرین باشد، چیزی جز تمسک به ثقلین نیست.
ثالثا: حدیث ثقلین اقسام متعدد تفسیر به رأی را ضلالت می‌شمارد، و اخذ به ظاهر قرآن از اقسام تفسیر به رأی نیست.
رابعا: وصول به ظاهر و حجیت ظاهر نیاز به روش تفسیر دارد، قواعد حاکم بر تفسیر همان قواعد حاکم بر فقه است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. پرسش ها و پاسخ ها؛ جعفر سبحانی، قم، موسسه سید الشهداء، چاپ اول، 1369 هـ ش.
2. حدیث الثقلین؛ علی حسینی میلانی، بی جا، مرکز ابحاث العقائدیه، چاپ اول، 1421 هـ ق.
3. العتره و الصحابه فی السنه، محمد حیاه انصاری.
4. عایه المرام؛ هاشم بحرانی، 7 جلدی، (در جلد 2 بیشتر درباره ثقلیت نوشته شود).
[1] . حویزی، نور الثقلین، دار الکتب العلمیه، چاپ اسماعیلیان، 1385 قمری، ج 4، ص 13.
[2] . مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین، قم، بنیاد فرهنگ اسلامی، 1399 قمری، ج 13، ص 124.
[3] . ص/ 29، روضة المتقین، ج 13، ص 136.
[4] . طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تهران، انتشارات مصطفوی، 1339 ش، ص 427 و 268.
[5] . نحل/ 43؛ انبیاء/ 7؛ فاطر/ 32؛ نحل/ 44؛ نحل/ 64؛ و ر.ک: نور الثقلین، ج 5، ص 712؛ و بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن. قم، انتشارات اسماعیلیان، 1334، ج 1، ص 18.
[6] . العمیدی، سید تامر هاشم، در انتظار ققنوس، ترجمه مهدی علیزاده، قم، مؤسسه امام خمینی، 1379، ص 116.

یکشنبه 87 دی 1 , ساعت 12:50 صبح
پرسش :

دلایل حقانیت قرآن چیست؟


پاسخ :

1. تحدی (مبارز طلبیدن) قرآن یکی از دلایل حقانیت و معجزه بودن قرآن، مسألة تحدی و مبارز طلبیدن قرآن است. در بعضی آیات مسأله تحدّی این‌گونه بیان شده: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیراً»[1]
این آیه، مسألة تحدی را به طور عام بیان کرده است که اگر تمام انسان‌ها و جنیان جمع شوند، و بخواهند مثل این قرآن بیاورند، نمی توانند. هر چند بعضی، بعضی دیگر را کمک کنند. این تحدی قرآن در تمام جهات است، یعنی در هیچ جهتی نمی‌توان مثل قرآن را آورد؛ چه مسائل علمی یا بلاغی. در بعضی از آیات مسألة تحدی را آسان‌تر می گیرد و می فرماید: «اگر می‌توانید؛ ده سوره مثل قرآن بیاورید.»[2] در جایی دیگر کمتر از آن را بیان می کند، و تخفیف می دهد، و می فرماید: «اگر شما می توانید یک سوره مثل قرآن بیاورید.»[3]
تحدی قرآن اختصاص به زمان خاصی ندارد، همچنین تمام افراد را به تحدی فراخوانده، حتی دانشمندان و متفکران را، چون می فرماید: و ادعوا من استطعتم من دون الله[4] «از هر کس می خواهید استمداد بطلبید.»
با این که یگانه مهارت عرب آن دوره، زبان و بیان آنان بوده، به خوبی تشخیص دادند که این سخن نمی‌تواند ساختة بشر باشد، که این‌گونه آنان را از هم‌آوردی ناتوان سازد.[5] و [6]
2. هماهنگی آیات
از جمله ادلّة حقانیت قرآن هماهنگی و عدم اختلاف بین آیات است . قرآن در این باره می فرماید: افلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً[7] «آیا در قرآن تدبر نمی کنید و اگر از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف بسیار می‌یافتید».
قرآن در مکان‌های مختلف و زمان‌های گوناگون و در طی سال‌ها نازل شده است، امّا با این حال هیچ اختلافی در آن وجود ندارد. به همین دلیل دگرگونی اطلاعات علمی یک انسان در سنین مختلف و تغییر روحیه و کیفیت تکامل فکری و عوامل مؤثر در دید جهان‌بینی انسان، هنگام ضعف، قدرت، جنگ و صلح، حالت ترس و امنیت و نیازمندی و غنی بدون استثناء در همة انسان‌ها حتی نوابغ بزرگ مشهود، و در آثار فکری آن‌ها اختلافات و تناقض محسوس است.
در جایی دیگر می فرماید: «الله نزّل احسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانی»[8] «خداوند بهترین سخن را نازل فرموده، که سراسر آن شبیه به هم و هماهنگ با یکدیگر است».
آنچه که می تواند منشأ اختلافات و ناهماهنگی در سخن یک متکلم باشد، این است که یا متکلم جاهل باشد و یا دچار فراموشی شود. امّا این‌ها در مورد خداوند وجود ندارد، پس دیگر ممکن نیست قرآنی که از ناحیة خداوند است، کمترین اختلافی در آیاتش وجود داشته باشد.[9]
3. اخبار غیبی قرآن
در بسیاری از آیات، خداوند اخبار از غیب داده، و به انسان‌ها اعلام کرده، اگر در حقانیت قرآن شک دارید، شما هم چنین کتابی بیاورید. بعضی آیات از حوادث آینده خبر داده است. در مورد سپاه روم می فرماید: «سپاه روم در سرزمین پایین‌تر شکست خوردند، ولی ایشان بعد از شکستشان به زودی در چند سال بعد غلبه خواهند کرد.»[10]
یا این‌که خبر از بازگشت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به مکه و فتح آن[11]، خبر از توطئة دشمنان بر علیه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و حفظ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از دشمنان می دهد، که معلوم می‌شود این اخبار در توان انسان نیست، بلکه از ناحیة خداوند است، و دلیل بر حقانیت قرآن است.[12]
4. معجزات علمی قرآن: از علوم و دانش‌هایی صحبت کرده که در زمان نزول قرآن نبوده است. مدت‌ها نظریة هیئت بطلیموس بر افکار بشر حاکم بود که زمین را ساکن و مرکز فرض می‌کردند، تا این که دیدگاه‌های جدید علمی و منطبق بر واقع در مورد گردش ستارگان ابراز شده، امروز علم هیئت هیچ ستاره‌ای را ثابت نمی‌داند، و به این حقیقت پی برده‌اند‌ که تمام ستارگان مانند خورشید و... در گردش هستند، و حرکت فلکی و دوری دارند؛ قرآن از این حقایق سالها پیش از دانش بشری خبر داده است، قرآن در مورد حرکت دوری آفتاب و ماه و زمین چنین اظهارنظر می‌کند:
«لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر و لاالیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون»[13] «نه خورشید به ماه می‌رسد، و نه شب بر روز سبقت می‌گیرد، همه در مدار خاص شناورند.»
5. عدم تحریف قرآن
از جمله ادله حقانیت قرآن این است که این قرآن که در دست ما است در آن هیچ گونه تحریفی صورت نگرفته، خداوند می فرماید: انا نحن نزّلنا الذکر و انا له لحافظون[14]. «به درستی که ما قرآن را فرستادیم و حافظ آن خواهیم بود.»
خداوند قرآن را با اوصافی مثل عزیز، محکم، نور، نذیر، ‌ذکر و هادی و... توصیف می کند. اگر کتابی محرّف باشد نمی تواند دارای این اوصاف باشد. امّا چون قرآن تمام این اوصاف را دارد معلوم می‌شود تحریف نشده، زیرا عزیز به معنای نفوذ ناپذیر، حکیم به معنای محکم و استوار. لذا نه شبهات علمی می تواند در او خلل ایجاد کند، و نه حیلة‌شیطان و نه با زورشمشیر می توان با او مبارزه کرد. همچنین قرآن تذکر برای بشر[15]، نذیر برای عالمین[16] است. پس قرآن باید تا قیام قیامت باشد، و به همة افراد بشر برسد، و قرآنی حجّت است که تحریف نشده باشد.[17] انسجام آیات قرآن از جهات مختلف ادبی و علمی و فصاحت و بلاغت و غیره چنان تنظیم شده است که امکان نفوذ در قرآن مقدور نیست؛ که همان معنی عزیز است، نمی‌شود چیزی از آن کم کنی و چیزی بر او افزوده نمائی، و این حقیقت نیز نشان دهندة این مطلب است که قدرت علمی فوق بشری بر تنظیم آن حکم‌فرما بوده، و این کتاب عزیز از ناحیة خداوند عزیز بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ عزیز نازل شده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. محمد حسین طباطبائی ، المیزان، مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی، نشر دفتر انتشارات اسلامی، ج12، ص.
150.
2. محمد هادی معرفت، علوم قرآنی، قم، مؤسسة فرهنگی انتشاراتی المتهیه، چاپ اول، سال 1378، ص342.
3. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 13، 1373، ج12، ص273.
4. محمد تقی مصباح یزدی، قرآن شناسی، قم، انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1376، ص123.
[1] - اسرا/ 88
[2] - سورة هود.
[3] - بقره /13
[4] - یونس/ 38
[5] - طباطبائی، سید محمد حسین، سیری در قرآن، مترجم سید مهدی آیت اللهی، انتشارات جهان آرا، چاپ اول، 1379، ص 138.
[6] ـ معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، قم، مؤسسة فرهنگی انتشاراتی التمهیه، چاپ اوّل، 1378، ص 352.
[7] - نساء/ 82.
[8] - زمر/ 23.
[9] - جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، انتشارات اسراء، چاپ اول، 1378، ج1، ص33.
[10] - روم/ 4-1.
[11] - قصص/ 85 .
[12] - طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی، نشر دفتر انتشارات اسلامی، ج1، ص101.
[13] . یس/ 40.
[14] - اسراء/ 105.
[15] - مدثر/ 31.
[16] - فرقان/ 1.
[17] - جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، انتشارات اسراء، چاپ اول، 1378، ج 1، ص 333.

   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ