سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روز ستمدیده بر ستمکار سخت‏تر است ، از روز ستمکار بر ستم کشیده . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 87 دی 1 , ساعت 12:47 صبح
پرسش :

به دلیل این که کسی نمی توانند مثل قرآن بیاورد نمی تواند دلیل معجزه بودن باشد؛ زیرا هر نوشته ای منحصر به فرد است، مثل شعر حافظ و یا خیام و امثال این ها را هم کسی نتوانسته بیاورد و همچنان اشعار و آثار آن ها بدون تغییر باقی مانده است.


پاسخ :

برای روشن شدن پاسخ، نکاتی چند ذکر می شود:
1. با دقت در عبارات سوال به دست می آید که:
اولاً: قرآن مثل ندارد و کسی نتوانسته مانند آن را بیاورد و ثانیاً: قرآن تغییر نکرده و الفاظ و عباراتش به همان صورت اولیه اش باقی مانده است. ولی پرسش مورد نظر این دو امر را مختص به قرآن ندانسته و اظهار داشته است که هر کتابی این دو ویژگی را دارد ـ مثل ندارد و تغییر هم نمی کند ـ و بعد بیان داشته است که آن دو خصوصیت دلیل بر معجزه بودن قرآن نیست. بنابراین لازم است این دو مسأله مورد بررسی قرارگیرد تا روشن شود که آیا واقعاً مثل نداشتن و تغییر ناپذیر بودن، مخصوص قرآن است، یا سایر کتب مانند دیوان حافظ و ... هم آن دو ویژگی را دارند.
مثل نداشتن ویژگی منحصر به فرد قرآن:
قرآن کریم خود را بی مثل معرفی می کند و همه علما و دانشمندان تمام عصرها را تا قیامت به صورت های مختلف و با جدیت تمام به مبارزه و هماوردی دعوت می کند:
1. در آیه ای تمام جنیان و انسان ها را از آوردن کتابی مثل قرآن عاجز معرفی می کند و مدعی است که حتی اگر همه آنها دست به دست هم دهند و هم فکری کنند تا کتابی مثل قرآن را بیاورند نمی توانند چنین کاری کنند، آن آیه چنین است: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القران لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیراً»[1] یعنی: « (ای پیامبر!) بگو: اگر جن و انس اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند یکدیگر را کمک کنند.»
2. در آیه ای دیگر خواسته شده فقط ده سوره مثل سوره های قرآن بیاورند: «ام یقولون افتریه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین»[2] یعنی: «آیا می گویند: او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگی است)؟! بگو: اگر راست می گویید، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید؛ و تمام کسانی را که می توانید ـ غیر خدا ـ (برای این کار) دعوت کنید!»
3. در آیه 23 سوره بقره و آیه 38 سوره یونس به آوردن یک سوره مثل سوره های قرآن تحدی (هماورد طلبی) شده است، برای اختصار به ذکر آیه اول بسنده می شود: «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوم شهداء کم من دون الله ان کنتم صادقین» یعنی: «اگر درباره آنچه بر بنده ما (پیامبر) نازل کرده ایم، شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را ـ غیر خدا ـ (برای این کار) فرا خوانید اگر راست می گویید.»
با توجه به آیات فوق نه تنها مجموع قرآن بی نظیر است بلکه تک تک سوره های آن هم مثل ندارند که ظاهراً در متن شبهه فوق این مطلب دست کم درباره کل قرآن (به صورت مجموعی) پذیرفته شده است منتهی ادعا شده است که این ویژگی اختصاص به قرآن ندارد و سایر کتاب ها مانند دیوان حافظ و ... نیز مثل ندارند.
آری: اگر مقصود از «مثل» شباهت و همانندی در جمیع جهات اعم از زبان، مکان و زمان تألیف و قرار گرفتن، نوع کاغذ، مؤلف، اندازه، الفاظ، معانی، نظم یا نثر بودن و ... باشد این ادعا درست خواهد بود؛ و اصلاً هیچ چیزی که مثل (شبیه کامل از جمیع جهات) به چیز دیگری در جهان وجود نخواهد داشت: حتی نسخه های مختلف از یک کتاب، هر چند از جهت مؤلف، لفظ، محتوا، نوع خط و ... یکسان باشند باز مثل هم (به معنی ذکر شده) نخواهند بود زیرا از جهات متعدد دیگری مثل مکان و وضع قرار گرفتن و ... باز هم متفاوت خواهند بود و با این حساب اصلاً هیچ چیزی که با چیز دیگر شباهت کامل و از جمیع جهات داشته باشد، در جهان وجود نخواهد داشت، اما روشن است که چنین معنایی برای «مثل» نادرست است؛ توضیح اینکه واژه مثل یک کلمه عربی است و قرآن نیز به زبان عربی نازل شده است بنابراین وقتی قرآن مدعی می شود که «مثل» ندارد و نخواهد داشت، باید دید مرادش چیست؟ و مثل به چه معنایی است؟
معنی واژه «مثل»:
در کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن»، پس از ذکر عبارات چند کتاب لغوی معتبر در زبان عربی چنین نتیجه گرفته است که اصل این ماده به معنی برابری چیزی با چیزی در ویژگی های اصلی و برجستة مورد نظر است. [3] بنابراین وقتی گفته می شود قرآن بی «مثل» است، مقصود این است که: هیچ نوشته ای و سخنی در اوصاف اصلی مانند فصاحت و بلاغت، مضمون عالی و ... مانند قرآن نیست. یعنی نمی توان ارزش آن را در جهات مذکور بسان قرآن دانست. حتی نهج البلاغه امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ نیز با این که بسیار فصیح و بلیغ و خارج از توان بشر عادی است و مضامین بسیار عالی دارد باز توان برابری با قرآن را ندارد. و در واقع معارف آن از قرآن اخذ شده است. و اما سایر کتاب ها هر چقدر هم که زیبا و پر محتوا باشند باز با قرآن قابل مقایسه نیستند و مشابه دارند؛ به عنوان مثال در بین کتاب های ادبی مسلماً دیوان حافظ اگر برجسته ترین نباشد از جملة برجسته ترین ها می باشد؛ اما اصلاً با قرآن قابل مقایسه نیست و مضامین عالی آن از قرآن اقتباس شده است چنانکه خود حافظ این مطلب را گوشزد می کند:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم[4]
و در جای دیگر می گوید:
عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی با چهارده روایت[5]
به علاوه کتاب های دیگری ممکن است وجود داشته باشند که از جهت ارزش ادبی با دیوان حافظ قابل مقایسه باشند و بلکه در بعضی جهات بالاتر از آن باشند، چنان که اشعار و نثر سعدی در باب موعظه قوی تر از حافظ است و مثنوی و معنوی مولوی در بعد عرفانی با دیوان حافظ قابل مقایسه است و به عقیده بعضی از علما اشعار عرفانی ابن فارض که به عربی سروده شده قابل مقایسه با اشعار حافظ و بلکه قوی تر از آن است.[6]
تذکر: ممکن است کتابی در موضوعی نوشته شود و فعلاً نظیر هم نداشته باشد ولی این به جهت عجز دیگران از نوشتن کتابی مثل آن یا بالاتر از آن نیست، بلکه به جهت بی اهمیت بودن آن موضوع، یا به جهت نبودن انگیزه برای کسی در نوشتن آن و یا ... است. ولی با توجه به تحدی (مبارزه طلبی) قرآن، دشمنان انگیزه های بسیار قوی برای مقابله به مثل کردن داشته و دارند و اقداماتی نیز در این باره کرده اند و رسوا شده اند؛ در آینده نیز اگر کل انسان ها جمع شوند تا کتابی مثل قرآن، یا متنی مثل یک سوره از قرآن بیاورند نمی توانند چنین کاری کنند و اگر بر فرض محال چنین کاری انجام شود دیگر هیچ یک از مسلمانان قرآن را معجزه نخواهند دانست.
تغییر ناپذیری ویژگی قرآن:
همان طور که اشاره شد، در شبهة مورد بحث با اذعان به تغییر ناپذیری قرآن، سایر کتب نیز تغییر ناپذیر به شمار رفته اند؛ اما حق این است که تغییر ناپذیری قرآن مسلم است و بهترین شاهد آن هم این است که نسخه های مختلف قرآن در هر جا که باشند همه از جهت الفاظ یکسان هستند و حتی در یک حرف نیز با هم اختلاف ندارند. ولی تغییر ناپذیری سایر کتاب ها به مزاح شبیه تر است تا به واقعیت و شاهد آن هم این است که بسیاری از کتاب ها در طول زمان دچار تغییر شده یعنی چیزی از آن کاسته شده یا چیزی به آن افزوده گردیده و یا مطالبش تغییر کرده است. بلکه گاهی چاپ دوم با چاپ اول تفاوت چشم گیری دارد که این تغییرات گاهی توسط مؤلف و گاهی توسط دیگران انجام می شود. و در واقع غیر قرآن شریف، بقیه کتاب ها، کتاب های ویرایشی هستند.
معجزه بودن قرآن:
در مباحث قبل روشن شد که اولاً : قرآن مثل ندارد و کسی نمی تواند مثل آن را بیاورد و تغییر ناپذیر است ـ چنان که در متن شبهه نیز به این مطلب اعتراف شده است. ـ ثانیاً: این دو ویژگی مخصوص قرآن است و هیچ کتاب دیگری که نوشته بشر است چنین خصوصیتی ندارد؛ و توجه به این دو مطلب برای تصدیق معجزه بودن قرآن کافی است. چرا که: «معجزه به کار ویژه و خارق العاده ای گفته می شود که تنها فرستادگان الهی توان انجام آن را دارند و بشر عادی حتی اگر تمام قوای خود را به کار گیرد، از آوردن مثل آن عاجز و ناتوان است.»[7] و وقتی ثابت شد که قرآن مثل ندارد و بشر عادی توان آوردن حتی مثل سوره ای از آن را ندارد، معجزه بودن آن ثابت می شود. معجزه بودن قرآن در آیة 23 سوره بقره ـ که متن آن گذشت ـ به صورت قیاس استثنایی بیان شده است: «اگر شما در حقانیت قرآن تردید دارید و آن را ساختة فکر بشر می پندارید، پس آوردن همانند آن باید برای شما ممکن باشد؛ در صورتی که اگر همه شما توان خود را به کار گیرید قطعاً نمی توانید مانند آن را بیاورید و همین ناتوانی شما نشانة کلام الله بودن قرآن است.»[8]
و تغییر ناپذیر بودن قرآن، معجزه بودن آن را بیش تر تأکید می کند. هر چند این وصف یکی از اوصافی است که قرآن را بی مثل می کند.
لازم به ذکر است که اعجاز قرآن، محدود به یک بعد نیست بلکه در ابعاد مختلف مانند ابعاد زیر معجزه است: 1ـ درس نخوانده بودن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ 2ـ فصاحت و بلاغت 3ـ آموزه ها و معارف عالی 4ـ هماهنگی و عدم وجود اختلاف در کل آیات قرآن 5ـ وجود خبرهای غیبی در قرآن 6ـ طرح مسائل دقیق علمی 7ـ آفرینش های هنری و ... که تفصیل این ابعاد اعجازی قرآن در این مختصر نمی گنجد و در منابعی که معرفی خواهد شد می توان مطالعه کرد.
برخی از اندیشمندان غیر مسلمان نیز وقتی با دیده انصاف به قرآن نظر کرده اند به عظمت، بلکه به اعجاز قرآن اقرار کرده اند[9] که برای نمونه یک مورد ذکر می شود:
بانو دکتر «لورا واکیا واگلیری» استاد دانشگاه «ناپل» در کتاب «پیشرفت سریع اسلام» می نویسد: «کتاب آسمانی اسلام نمونه ای از اعجاز است ... قرآن کتابی است که نمی توان از آن تقلید کرد، نمونه سبک و اسلوب قرآن در ادبیات، سابقه ندارد، تأثیری که این سبک در روح انسان ایجاد می کند ناشی از امتیازات و برتری های آن است ... چطور ممکن است این کتاب اعجاز آمیز ساختة محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ باشد در صورتی که او یک عرب درس نخوانده ای بود ... ما در این کتاب گنجینه ها و ذخائری از علوم می بینیم که فوق استعداد و ظرفیت با هوش ترین اشخاص و بزرگ ترین فیلسوفان و قوی ترین رجال سیاست و قانون است. به دلیل این جهات است که قرآن نمی توان کار یک مرد تحصیل کرده و دانشمندی باشد.»[10]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آیت الله محمد هادی معرفت، التمهید، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، جلدهای 4، 5 و 6.
2. همان، علوم قرآنی، ناشر: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التهمید و سازمان مطالعه و تدوین کتب، علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، چ دوم، 1379، ص 203 ـ 270.
3. آیت الله عبدالله جوادی آملی، قرآن در قرآن، قم: مرکز نشر اسراء، چ دوم، 1378، ص 85 ـ 177.
4. همان، تسنیم، قم: مزکز نشر اسراء، چ اول، 1378، ج 2، ص 409 ـ 443.
5. شهید آیت الله مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران: صدرا، چ چهارم، 1377، ج 4، ص 426 ـ 617.
[1] . اسراء/ 88 و در آیه 34 سوره طور از مخالفان خواسته شده تا سخنی مانند قرآن بیاورند.
[2] . هود/ 13.
[3] . حسن المصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، بی جا، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، چاپ اول، 1369، ج 11، ص 25.
[4] . بیتی از غزل 319 دیوان حافظ.
[5] . بیتی از غزل 94 دیوان حافظ.
[6] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1377، ج 13، ص 221؛ و حسینی تهرانی، محمد حسین، روح مجرد، تهران، انتشارات حکمت، چاپ سوم، 1416 ه‍ ق، ص 628.
[7] . جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوم، 1378، ص 89.
[8] . جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، 1378، ج 2، ص 413 ـ 414.
[9] . ر.ک: معرفت، محمد هادی، التمهید، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1411 ه‍ ق، ج 4، ص 191 ـ 202؛ و مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و دوم، 1366، ج 1، ص 135 ـ 138.
[10] . تفسیر نمونه، همان، ص 138.

یکشنبه 87 دی 1 , ساعت 12:42 صبح
پرسش :

آیا دربارة معجزة عدد 19 قرآن کریم چیزی می‌دانید؟ آیا می‌دانید در نهمین سوره که 129 آیه دارد از نظر ریاضی اثبات شده است؟


پاسخ :

در پاسخ این سوال به چند نکته توجه فرمایید:
1 . برخی از دانشمندان بر این باورند که عدد 19 ارتباط نزدیکی با حروف و آیات قرآن دارد و طرف‌داران چنین نظریه‌ و فرضیه‌ای در همین رابطه بحثی را با عنوان «اعجاز عددی قرآن» مطرح کرده و برای تأیید نظریه خویش مواردی را با کمک گرفتن از رایانه و فرمول‌های ریاضی به عنوان نمونه ذکر نموده و در این باره کتاب‌هایی نیز به رشتة تحریر درآورده‌اند.
یکی از نمونه‌هایی که در عیان اعجاز عددی 19 در قرآن کریم به عنوان شاهد از آن یاد می‌کنند عبارت است از ارتباط بین حروف «بسم الله الرحمن الرحیم» و آیات و حروف دیگر قرآن کریم، و گفته‌اند: عدد حروف «بسم الله الرحمن الرحیم» نوزده تا است که با آیه شریفة سی سوره مدّثر ارتباط داده‌اند، که می‌فرماید: «علیها تسعة عشر؛[1] بر آن (دوزخ) نوزده نگهبان است.» و از تکرار عدد نوزده، یعنی مضرب‌های متعدد آن نکات جالب و شگفت‌انگیزی را استفاده کرده‌اند، از جمله: از کل سوره‌های قرآن کریم که 114 سوره است، مضربی از تعداد حروف «بسم الله» (نوزده) می‌باشد.
2 . بسم الله الرحمن الرحیم، به عنوان یک آیه مستقل، صد و سیزده بار در قرآن تکرار شده است (گرچه در سورة نمل نیز ذکر شده، ولی آنجا آیه مستقلی محسوب نمی‌شود) و آیه «علیها تسعة لعشر» یک بار در قرآن کریم ذکر شده که با جمع آن، عدد سوره‌های قرآن کریم به‌دست می‌آید.
114: 19×6 ـــــــــــــــــ که مضربی از عدد 19 است ـــــــــــــــ 114: 1+ 113
3 . حروف مشترک «بسم الله الرحمن الرحیم» با آیه «علیها تسعة عشر» دوازده حرف است و حروف مشترک این آیه «بسم الله» هفت حرف می‌باشد که جمع آنها باز نوزده می‌شود. 19:7+12
4 . عدد فواتح سوره حروف مقطعه، نوزده تا است (حروف مقطعه در 29 سوره آمده؛ ولی با حذف حروف تکراری شامل نوزده حرف است).
5 . در سوره‌های دیگر این ارتباط با مضرب نوزده حفظ شده است، به عنوان مثال در سوره ق، 57 بار حرف «ق» تکرار شده که باز مضرب از نوزده است. 57: 19+3
و...[2]
2. قرآن کریم از هر زاویه‌ای که مورد مطالعه و تحقیق قرار بگیرد زیباست و سرشار از شگفتی‌های متعدد و اعجاز‌آمیز می‌باشد، و سرچشمة این زیبایی و شگفتی‌های گوناگون را باید در ارسال کننده و فرستندة آن یعنی خداوند متعال جستجو کرد، و بسیاری از جنبه‌های اعجازی آن جاودانه و همیشگی است.
قرآن کریم از لحاظ علمی، ادبی، بیانی، تشریعی و... دارای اعجاز است.
شگفتی‌های مختلف و متعددی را که دربارة اعداد در قرآن کریم مثل رموز عدد نوزده و یا برابر آمدن کلماتی همچون «یوم» و «لیل» آمدن کلمة «یوم» به تعداد روزهای سال (365 روز) و یا آمدن کلمه قمر دوازده بار در قرآن کریم و... که برخی به عنوان اعجاز عددی آن را مطرح کرده‌‌اند، به طور قطع نمی‌توان با دید اعجازگونه به آن‌ها نگاه کرد، چون در برخی موارد، خلاف آن اثبات شده و چنین ادعاهایی از سوی مدعیان در برخی موارد با چالش‌های جدی روبرو گشته است و تنها بر فرض اثبات چنین ادعاهایی می‌توان با عنوان شگفتی‌های قرآن کریم آن‌ها را پذیرفت و باید مراقب و مواظب بود گرچه مطالبی که با فرمول‌های اعتباری ریاضی و... ثابت شده است ولی به طور قطعی و یقین ثابت و نمی توان نگردیده، به عنوان اعجاز قرآن کریم مطرح نمود[3]! و در پایان متذکر می شویم که بزرگ ترین اعجاز قرآن اعجاز علمی آن است، اعجاز که مباحث عمیقی در جامعه شناسی و کیهان شناسی و انسان شناسی و سایر علوم را برای بشریت به ارمغان می آورد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 . تفسیر موضوعی، قرآن در قرآن، ج 1، تألیف آیت الله جوادی آملی.
2 . تفسیر تسنیم،ج1، تألیف آیت الله جوادی آملی.

یکشنبه 87 دی 1 , ساعت 12:38 صبح
پرسش :

تهمت زدن چگونه است و از این نوع گناهان - گناهان زبان- چه نتیجه ای می گیریم؟


پاسخ :

تهمت زدن و افترا به دیگران، از غیبت و دروغ پست تر است و عذاب و عقاب آن بیش تر و آبرو ریزى اش فزون تر است. خداوند تبارک و تعالى مى فرماید:
(وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً);[1]هر کس خطا یا گناهى انجام دهد و آن را به گردن بى گناهى اندازد، دروغى بزرگ و گناهى آشکار به گردن خود گرفته است.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز مى فرماید:
من بَهت مؤمناً او مؤمنة او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله على تلّ من نارحتّى یخرج ممّا قال فیه[2]; هر کس به مرد یا زن مؤمنى بهتان زند، یا درباره ى او چیزى بگوید که در او نباشد، خداوند او را بر تلّى از آتش وا دارد تا از عهده ى گفته ى خود برآید (او را حلال کند).
از این نوع گناهان می توان نتیجه گرفت که زبان زیانبارترین جوارح انسان است و بسیارى از رذایل (غیبت و دروغ و بهتان و فحش و شماتت و جدال و مزاح) از او صادر مى شود، لذا از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نقل شده:
هل یَکُّب الناس على مناخرهم فى النار الاّ حصائد السنتهم[3]; آیا مردم را جز درو شده هاى زبانشان به رو در آتش مى اندازد؟
زاکر زیان و سود تو اندر زبان بود یک نقطه گر تو فزایى زیان بود
امام سجاد(علیه السلام) نیز مى فرماید:
انّ لسان ابن آدم یشرف فى کلّ یوم على جوارحه کلّ صباح فیقول کیف اصبحتم؟ فیقولون بخیران ترکتنا و یقولون الله الله فینا و یناشدونه و یقولون انّما نثاب و نعاقب بک[4]; هر روز زبان آدمى بر تمام اعضا رو مى کند و مى گوید: چگونه اید؟ اعضا پاسخ مى دهند: اگر تو ما را رها کنى خوبیم و مى گویند خدا را خدا را درباره ى ما به یاد بیاور; قسم مى دهند و مى گویند ثواب و عقاب ما به سبب توست.
هم چنین امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
ما من مؤمن الاّ و کلّ عضو من اعضاء الجسد یُکفّر اللسان یقول نشدتک الله ان نعذّب فیک[5]; هیچ روزى نیست که هر عضوى از اعضاى بدن به زبان فروتنى مى کند و گوید تو را به خدا مبادا درباره ى تو ما عذاب شویم.
روى این اصل، خموشى و صمت ضدّ تمام آفات زبان است که در گذشته درباره ى آن مفصّل سخن گفتیم (عفّت کلام)[6] و در این جا مجدّد اشاره اى مى کنم. امیرالمؤمنین (علیه السلام)مى فرماید:
(الْکَلَامُ فِی وَثَاقِکَ مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ به);[7] تا حرف نزده اى سخنت در اختیار تو است
ولى در جاى دیگر مى فرماید:
(لَا خَیْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ کَمَا لَا خَیْرَ فِی الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ);[8]خیرى در خموشى نیست در جایى که حکم لازمى باشد (که باید بیان شود) همان گونه که خیرى در گفتار نیست با نادانى.
اگر چه پیش خردمند خاموشى ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن گویى
امام رضا(علیه السلام)مى فرماید:
من علامات الفقه الحکم و العلم و الصمت انّ الصمت باب من ابواب الحکمة انّ الصمت یکسب المحّبة انه دلیل على کلّ خیر[9]; از نشانه هاى دین، بردبارى و علم و خاموشى است. خاموشى یکى از درهاى حکمت است و جلب محبّت مى کند و راه نماى هر خیرى است.
[1]. سوره ى نساء، آیه ى 11.
[2]. جامع السعادات، ج 2، ص 243.
[3]. همان، ص 263، و اصول کافى، ج 2، ص 115.
[4]. همان.
[5]. جامع السعادات، ج 2، ص 263; و اصول کافى، ج 2، ص 115.
[6]. ص 132.
[7]. نهج البلاغه، محمد عبده، ج 2، ص 227.
[8]. همان، ص 244.
[9]. جامع السعادات، ج 2، ص 267.

یکشنبه 87 دی 1 , ساعت 12:30 صبح
حیله برامیرمؤمنان
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه هجرت نمود، امیرالمومنین علیه السلام را در مکه وکیل و نایب خود گرداند، تا آن حضرت امانت ها و سپرده هایی را که مردم نزد پیامبر داشتند به صاحبانشان رد نموده ، آنگاه به مدینه رود. در آن روزهایی که علی علیه السلام امانت ها را به مردم تحویل می داد، حنظله بن ابی سفیان ، عمیر بن وائل ثقفی را تطمیع نمود تا نزد آن حضرت رفته و هشتاد مثقال طلا از او مطالبه کند، و به وی گفت : اگر علی از تو گواه بخواهد ما گروه قریش برای تو شهادت خواهیم داد، و صد مثقال طلا به عنوان پاداش به وی داد که از جمله آنها گردن بندی بود که به تنهایی سیزده مثقال طلا وزن داشت . عمیر نزد امیرالمومنین علیه السلام رفت و از آن حضرت مطالبه سپرده نمود. علی علیه السلام هر چند ودایع و امانات را ملاحظه کرد، سپرده ای به نام عمیر ندید و دانست که او دروغ می گوید، پس او را موعظه نمود تا از ادعایش ‍ دست بردارد ولی اندرزها سودی نبخشید و عمیر همچنان برگفته خود ثابت بود و می گفت : من بر ادعای خود گواهانی از قریش دارم که آنان برایم گواهی می دهند؛ مانند ابوجهل ، عکرمه ، عقبه بن ابی معیط، ابوسفیان و حنظله . امیرالمومنین علیه السلام فرمود: این نیرنگی است که به تدبیر کننده اش بر می گردد. و آنگاه دستور داد همه شهود حاضر شده در خانه کعبه بنشینند و به عمیر رو کرده و فرمود: اکنون بگو بدانم امانت را چه وقت تسلیم پیامبر صلی الله علیه و آله نمودی ؟ عمیر: نزدیک ظهر بود که سپرده را به او تحویل دادم و او آن را از دستم گرفته به غلام خود داد. و آنگاه ابوجهل را طلبیده همان سوال را از او پرسید، ولی ابوجهل گفت : مرا حاجتی به پاسخ گفتن نیست ، و بدین وسیله خود را رها کرد. پس از آن ابوسفیان را به نزد خود فراخواند و همان سوال ها را از او پرسید ابوسفیان گفت : نزدیک غروب آفتاب بود که عمیر امانتش را تسلیم پیامبر صلی الله علیه و آله نمود و آن حضرت مال از او گرفت و در آستین خود قرار داد. نوبت به حنظله رسید او گفت : به خاطر دارم که آفتاب در وسط آسمان بود که عمیر ودیعه را به پیامبر داد و آن حضرت امانت را در پیش رو گذاشت تا وقتی که خواست برخیزد، آن را به همراه خود برد. و سپس عقبه را احضار کرد و کیفیت را از او جویا شد، وی گفت : به هنگام عصر بود که عمیر امانتش را تحویل پیامبر صلی الله علیه و آله داد و آن حضرت امانت را فورا به منزل فرستاد و پس از او عکرمه را خواست و چگونگی را از او پرسش نمود، عکرمه گفت : اول روز بود که عمیر امانت را به پیامبر تحویل داده پیامبر آن را تحویل گرفت و فورا به خانه فرستاد. و عمیر آنجا نشسته بود و تمام جریانات و تناقض گویی های آنان را می شنید. آنگاه امیرالمومنین علیه السلام به عمیر رو کرده فرمود: می بینم رنگ صورتت زرد شده و حالت دگرگون گشته است ! عمیر گفت : الان حقیقت حال را به شما خواهم گفت : زیرا شخص حیله گر، رستگار نخواهد شد. به خدا سوگند من هرگز امانتی را نزد محمد نداشته ام و تنها عامل محرک من حنظله و ابوسفیان بوده اند و اینکه دینارهایی که مهر هند، زن ابوسفیان بر آنها نقشین است نزد من موجود می باشند که آنها را به عنوان پاداش به من داده اند. و آنگاه امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بیاورید شمشیری را که در گوشه خانه پنهان است ، شمشیر را آوردند. علی علیه السلام شمشیر را به دست گرفت و به حاضران نشان داد و فرمود: آیا این شمشیر را می شناسید؟ گفتند: آری ، این شمشیر حنظله می باشد، از آن میان ابوسفیان گفت : این شمشیر از حنظله سرقت شده است . امیرالمومنین به وی فرمود: اگر راست می گویی پس غلام تو مهلع ؛ سیاه چکار کرد؟ ابوسفیان گفت : او فعلا برای انجام ماموریتی به طائف رفته است . آن حضرت فرمود: ای کاش ! می آمد و تو یک بار دیگر او را می دیدی و اگر راست می گویی او را احضار کن بیاید. ابوسفیان خاموش شده سخنی نگفت سپس آن حضرت به ده نفر از غلامان اشراف قریش فرمود تا محل معینی را حفر کنند، چون حفر کردند ناگهان به جسد کشته مهلع برخوردند، آن حضرت فرمود: آن را بیرون بیاورید، جسد را بیرون آورده و به طرف خانه کعبه حمل کردند، مردم از مشاهده پیکر بیجان مهلع در شگفت شده سبب قتلش را از آن حضرت پرسیدند. امام علیه السلام فرمود: ابوسفیان و پسرش این غلام را تطمیع کرده وبه پاداش آزادیش او را وادار نمودند تا مرا به قتل برساند تا این که در راهی برایم کمین کرد و بناگاه به من حمله نمود و من هم مهلتش نداده گردنش را زدم و شمشیرش ‍ را گرفتم . و چون مکر و نیرنگ آنان در این دفعه بجایی نرسید خواستند بار دیگر حیله ای به کار برند ولی آن هم نقش بر آب گردید.
قضاوتهای امیر المومنین(ع) / محمد تستری

چهارشنبه 87 آذر 27 , ساعت 12:53 صبح
رسول گرامی حق- صلی الله علیه و آله و سلم- درباره او فرمود: “ اگر همه درختان قلم، همه دریاها مرکب، همه پریان حسابگر و همه آدمیان نویسنده شوند، هرگز فضائل علی‏بن ابی‏طالب را شمار نتوانند نمود”.( بحارالانوار 38 / 197.)

چهارشنبه 87 آذر 27 , ساعت 12:3 صبح
مکتب و شیوه زندگی امامان معصوم(علیهم السلام)، شیوه اسلام ناب است که به صورت عملی در زندگی درخشانشان دیده می‌شود.در قسمتی از دعاهای هر روزه ماه شعبان (هنگام ظهر) که از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده است، امامان(علیهم السلام) به کشتی‌های روان در میان امواج بی‌امان دریا، تشبیه شده‌اند که صفات آن کشتی‌ها چنین است:یأمن من رکبها، و یغرق من ترکها، المتقدّم لهم مارق، و المتأخّر عنهم زاهق، و اللّازم لهم لاحق؛
کسی که سوار آن کشتی‌ها شد، نجات می‌یابد،؛ و کسی که آن را ترک نمود، غرق می‌گردد؛ آن‌که از آن‌ها پیشی گرفت، از مرز دین خارج شده است؛ و آن‌که از آن‌ها عقب ماند، نابود شده است؛ و آن‌که دوش به دوششان حرکت کرد و به آنان پیوست، همراهشان خواهد بود.بی‌تردید، پیروی صحیح از امامان(علیهم السلام) قبل از معرفت و شناخت شیوه زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی آنان ممکن نیست. روح پیروی، معرفت و شناخت آنان است.رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود:انّ لکلّ شیء دعامه و دعامه هذا الدّین الفقه و لفقیه واحد أشد علی الشّیطان من ألف عابد1؛

هرچیزی زیربنا و اساسی دارد؛ زیربنا و اساس دین اسلام، شناخت است. نقش مقاومت یک فرد دارای شناخت در برابر شیطان (و الگوهای فساد) از نقش هزار عابد بیشتر است.نیز فرمود:من عمل علی غیر علم کان ما یفسد أکثر ممّا یصلح؛2

کسی که بدون شناخت، عمل و حرکت کند، بیشتر از آن‌که اصلاح کند، به فساد می‌کشاند.با کمال تأسف، پیروی بسیاری از شیعیان از امامان، کورکورانه و قشری است. آنان با این‌که حسن نیت دارند، بر اثر عدم شناخت، گاهی به نام پیروی از امامان، درست در مقابل آرمان آنان حرکت می‌کنند و نمی‌دانند که نمی‌دانند؛ در نتیجه، تا ابدالدهر در «جهل مرکب» خواهند ماند. برای آشنایی با آن بزرگواران نباید تنها به گزارش سرگذشت امامان و تاریخ زندگی آنان، بدون «تجزیه و تحلیل» اکتفا کرد؛ بلکه باید با تجزیه و تحلیل صحیح، فرهنگ ناب اسلام را از زوایای زندگی پربار امامان استخراج نمود. آنان معادن حکمت و بینش اسلامی هستند و گنجینه‌های عالی معرفت بشری می‌باشند. اگر خواسته باشیم از معدنی استفاده کنیم، باید چهار مرحله را طی کنیم:

1. کشف معدن )شناخت)؛
2. استخراج آن از زیر پوشش‌ها؛
3.یدک‌سازی از مواد کشف شده )فردسازی)؛
4.ترکیب وسایل یدکی (جامعه‌سازی .(
ما نخست باید شیوه زندگی امامان را بشناسیم، بعد آن‌را از مرحله ذهنیت به عینیت برسانیم (فردسازی) و سپس آن گنج‌های سعادت را ترکیب کنیم و مجموع آنان را سرمشق زندگی خود قرار دهیم (جامعه‌سازی).
و چنین چیزی بدون «تجزیه و تحلیل» زندگی امامان میسر نیست. به همین منظور و به آن سبب که در روایات مختلف، پیدایش مأمونان منتظر، مقدمه ظهور امام(علیه السلام) ذکر شده است، از این شماره به معرفی آموزه‌های اخلاقی ـ رفتاری امامان شیعه(علیهم السلام) به خوانندگان اقدام کرده‌ایم .

بخش‌هایی از سیره امامان معصوم(علیهم السلام)امام مهدی مهدی علیه السلام
بیشتر سیره‌نویسان و وقایع‌نگاران تنها به نقل حوادث و تاریخ اکتفا کرده‌اند. و کمتر به تجزیه و تحلیل پرداخته‌اند و از کنار مسائل بسیار مهم زندگی امامان(علیهم السلام) به سادگی و با اغماض گذشته‌اند. تاریخ‌نویسان درباری، تعمد داشته‌اند سطحی عبور کنند؛ زیرا تجزیه و تحلیل وقایع پویا و حرکت‌زای امامان، برای اربابان تاریخ‌نگاران مزدور خطرناک بود. اینان حتی به ذکر امور پست پرداختند و در وصف میگساری فلان سلطان و خان، هر چه توانستند قلم فرسایی کردند، ولی شیوه زندگی امامان را کتمان و سانسور کردند و ظاهری از آن را بازگو نمودند، و این جنایتی غیرقابل بخشش است، که به نظر نگارنده، مظلومیت امامان بدین جهت، بسیار بیشتر از مظلومیت آنان به سبب مسموم و کشته شدن است.

بنابراین، اگر بخواهیم امامان را بشناسیم و به طور صحیح از آنان پیروی کنیم، باید با خط سیر و مشی راستین آنان در ابعاد گوناگون زندگی آشنا شویم و همان را الگوی رفتار خود سازیم.با این‌که شناخت و فهمیدن شیوه زندگی امامان معصوم(علیهم السلام) از ضروریات است، ولی با کمال تأسف بخش‌های حساس و سازنده زندگی پربار و درخشان آنان، کمتر مطرح شده است. از این‌رو، اطلاعات ما از زوایای زندگی آن بزرگ مردان الهی، بسیار ضعیف و اندک است. بر این اساس، بحث و بررسی در این‌باره، نو و جالب به نظر می‌رسد.از این‌رو، شایسته است به عنوان مقدمه، مطالبی مطرح گردد تا با بصیرت بیشتر، این بحث بسیار جالب و پرفایده دنبال شود. لازم می‌دانم امور زیر را خاطرنشان کنم:

1. لزوم آشنایی با زندگی چهارده معصوم(علیهم السلام):
بر هر شیعه، لازم است آشنایی با زندگی چهارده معصوم را سرلوحه برنامه زندگی‌اش قرار دهد، زیرا پاک‌ترین و سالم‌ترین و پربارترین زندگی‌ها، زندگی چهارده معصوم است و اگر در تمام جهان و زوایای تاریخ پیشینیان و معاصران، به کند و کاو بپردازیم، زندگی‌ای سالم‌تر و سازنده‌تر و بالنده‌تر از زندگی جذاب و روح‌بخش چهارده معصوم نخواهیم یافت.
به اعتقاد شیعه، آن‌که امام علی(علیه السلام) را گم کند، پیامبر اسلام و مکتب ناب او را نخواهد شناخت. پیامبر را وقتی می‌توان شناخت که امام علی(علیه السلام) را بشناسیم، زیرا آن امام، باب شهر علم نبوت است. کسی که می‌خواهد وارد شهر شود، باید از در وارد شود.امامان(علیهم السلام) اوصیای دوازده‌گانه پیامبر اسلام و آیینه تمام نمای سیمای معنوی پیامبر می‌باشند. مطابق حدیث ثقلین، آنان کنار قرآن، دو یادگار ارزشمند و گرانبهای پیامبر هستند. پس آشنایی با شیوه زندگی و خط سیرشان، آشنایی با روش و مسیر زندگی پیامبر است.وجود مقدس فاطمه زهرا(سلام الله علیها)از این مجموعه نور جدا نیست. او پاره تن پیامبر و مادر امامان است و در همه ابعاد زندگی، با آنان هم سو است.

2.زندگی پوچ و بیهوده:
براساس مبانی شیعه، اگر شیوه زندگی در جهت و راستای شیوه زندگی امامان نباشد، چنین زندگی پوچ و بیهوده است. نه خداوند آن‌را قبول دارد و نه باعث نجات و رستگاری خواهد بود. در این‌باره به روایات زیر توجه کنید:امام صادق(علیه السلام) فرمود:لادین لمن دان بولایه امام جائر لیس من‌الله.3
آن که امامت رهبر ستمگر را که از طرف خدا نیست، دین خود قرار دهد، دین ندارد.إنّا لانعدّ الرّجل مؤمنا حتی یکون بجمیع أمرنا متّبعا مریدا.4
ما انسان را مؤمن نمی‌دانیم، مگر این‌که در همه امور، از ما پیروی کند و ما را مراد خود قرار دهد.نیز آن حضرت، ضمن گفتاری فرمود:من عرفنا کان مؤمنا، و من أنکرنا کان کافرا، و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالّا؛5

آن‌که ما را شناخت، مؤمن است و آن‌که ما را انکار کرد، کافر است و آن‌که ما را نشناخت، ولی ما را انکار نکرد، گمراه می‌باشد.امام باقر(علیه السلام) فرمود:کلّ من دان الله عزّجل بعباده یجهد فیها نفسه، و لاامام له من الله، فسعیه غیرمقبول، و هو ضالّ متحیر و الله شانیء لاعماله...؛6
هرکه دین داری خداوند متعال به عبادتی کند که خود را برای انجام آن به زحمت اندازد، ولی به امامت امامی که خداوند تعیین نموده، معتقد نباشد، زحمت او در عبادت، قبول نمی‌شود و گمراه سرگردان است و خداوند با اعمال او مخالف است.نیز فرمود:إنّما یعرف الله عزوجل و یعبده من عرف الله و عرف إمامه منّا أهل البیت، و من لا یعرف الله عزّوجلّ و لا یعرف الإمام منّا أهل البیت فإنّما یعرف و یعبد غیرالله هکذا و الله ضلالا؛7

تنها آن کس خداوند را می‌شناسد و پرستش می‌کند که هم خدا را بشناسد و هم امام خاندان ما را بشناسد. کسی که خدا و امام خاندان ما را نشناسد، غیر خدا را شناخته و عبادت کرده، این گونه (مانند عامه مردم) به خدا گمراه است.از این‌گونه روایات فهمیده می‌شود شیعه باید مجموعه فرهنگ و شیوه زندگی امامان را بشناسد و با اعتقادی صحیح و نیتی خالص به دنبال آن حرکت کند. و اگرنه نام او در فهرست شیعیان امام علی و امامان(علیهم السلام) ثبت نخواهد شد، چنان‌که امام باقر(علیهم السلام)، ضمن گفتاری به جابر جعفی فرمود…: فو الله ما شیعتنا إلاّ من اتّقی الله و أطاعه؛8
سوگند به خدا شیعه ما نیست مگر کسی که پرهیزکار بوده و از خدا اطاعت کند.امام سجاد فرمود:ألا و إنّ إبغض النّاس الی الله من یقتدی بسنّه امام و لا یقتدی بأعماله؛9

مبغوض‌ترین انسان‌ها در پیشگاه خدا کسی است که امام را مقتدای خود در سنت‌ها قرار دهد (تنها به اعتقاد اکتفا کند) ولی از رفتار و اعمال امام پیروی نکند.باید در عمل و رفتار، شیعه امامان باشیم. مولانا در مثنوی می‌گوید:
نام فروردین نیارد گل به باغ
شب نگردد روشن از اسم چراغ
اسم گفتنی، رو مسمّی را بجوی
ماه در بالاست نی در آب جوی
هیچ اسمی بی مسمّی دیده‌ای؟
یا زگاف و لام گل، گل چیده‌ای؟
تا قیامت عارف ار «می، می» کند
تا ننوشد باده، مستی کی کند؟

3. دو قرن زندگی سیاسی امامان یا گنیجنه فضیلت:
امامان معصوم از سال یازدهم هجری (سال رحلت پیامبر) تا سال 260 هجرت (سال غیبت حضرت مهدی(علیهم السلام)) مجموعاً 250 سال امامت کردند، یعنی زندگی سیاسی را سپری کردند. ما باید به جست‌وجوی رفتار و زوایای زندگی امامان در این سال‌ها بپردازیم و آن‌را بررسی کنیم و نحوه زندگی آنان را بشناسیم.در بررسی شیوه زندگی امامان در 250 سال، گاهی به ظاهر تضادی می‌بینیم، که در بحث‌های آینده روشن می‌شود هیچ‌گونه تضادی وجود ندارد. به سه نمونه زیر توجه کنید:

الف) بعداز رحلت رسول خدا(صلی اله علیه وآله و سلم)، امام علی(علیهم السلام) را با زور برای بیعت با ابوبکر بردند. او ناگزیر بیعت کرد.همین زور در مورد امام حسین(علیهم السلام) بود، ولی حضرت بیعت نکرد و گفت: شهید می‌شوم، ولی بیعت نمی‌کنم! این دو برخورد، از دو امام معصوم، به ظاهر، هماهنگ و هم‌سو نیست.

ب) بعضی از امامان زندگی متوسطی داشتند، ولی بعضی بسیار ساده می‌زیستند. در یک‌سو نان و سرکه امام علی را می‌نگریم، در سوی دیگر غذاهای گوناگون سفره امام رضا(علیهم السلام) را. این دوگانگی را چگونه بپذیریم؟باید گفت: اصل در زندگی، ساده‌زیستی است؛ ولی بر امامی در وضعی خاص لازم بود دارای چنان لباس و چنین خوراکی باشد.

ج) از یک سو، امام علی در تمام عمر، در راه خدا شمشیر زد، از سوی دیگر امام صادق(علیهم السلام) در تمام عمر، شمشیر را از غلاف بیرون نیاورد.حقیقت این است که چون از اسرار این اعمال، مطلع نیستیم، تصور می‌کنیم تضاد در شیوه زندگی آنان وجود دارد.برای شناخت صحیح شیوه زندگی امامان، باید به زوایای زندگی‌شان توجه کرد و آن‌را از نظر سبک زندگی، ساده‌زیستی، غذا، مسکن، معاشرت، اخلاق، همسران، فرزندان و ... تجزیه و تحلیل نمود .
نیز شناخت موضع‌گیری‌های امامان در برابر قیام‌های مسلحانه، برخوردهای مختلف آنان با طاغوت‌های عصر، همچنین گفتار و فرهنگ مکتب آنان در همه زمینه‌ها، ارزش این فرهنگ، شناخت احادیث ساختگی، اسرائیلیات و تحریف‌ها، منابع مالی و درآمد امامان، مخارج و بذل و بخشش‌های آنان را دیگر موضوعات شایسته بررسی است.شناخت زندگی دوستان و اطرافیان و معاشرین ائمه(علیهم السلام) و چگونگی تربیت آنان توسط امامان نیز شایسته پژوهش است.

شناخت حالت‌های اخلاقی، عرفانی و عبادی امامان و شیوه زندگی اجتماعی، سیاسی و برخوردهای آنان آموزنده است.بعضی از امامان، بذل و بخشش‌های کلان می‌کردند، مثلاً به یک شاعر، جایزه کلانی می‌دادند، ولی بعضی دیگر از دادن یک من جو اضافه بر سهمیه، از بیت‌المال حتی به نزدیک‌ترین کسان مثل برادر، دریغ می‌کردند.باید منابع درآمد اقتصادی امامان روشن شود، تا به دست آید تضادی در میان نیست.مسائل مبهم دیگری هست که هرکدام، بحث‌انگیز بوده، در بحث‌های آینده، تجزیه و تحلیل خواهد شد.
در بررسی زندگی امامان، در جمع‌بندی و نتیجه‌گیری، به دست می‌آید دو گونه اصول در زندگی آنان نیز وجود داشت؛

نخست: اصول مشترک؛
دوم؛ اصول جداگانه، که هرکدام در اوضاع خاص، آن‌را انجام می‌داد، ولی دیگر در وضع دیگر، آن را ترک می‌کرد. این مقدمه، پایه بحث‌های آینده است و ما را آماده می‌کند دنبال مسائلی را بگیریم و به تجزیه و تحلیل بپردازیم و روش‌های صحیح و سازنده زندگی امامان را بشناسیم و از آن بهره‌مند گردیم .
چکیده سخن: ما در جست‌وجو و بررسی‌های خود، بر دو اساس پیش می‌رویم:
اول: اصول مشترک شیوه زندگی امامان؛دوم: اصول جداگانه امامان.
این بررسی برای دست‌یابی به درس‌ها و گنجینه‌های مهم فرهنگی و سیاسی از مکتب درخشان و ژرف‌اندیش امامان بزرگوار شیعه بوده، دست‌آوردهای سازنده‌ای در اختیار ما می‌گذارد.از آنجا که از این پس به طرح موضوعی این آموزه‌ها خواهیم پرداخت باشد که به‌وسیله سنخیت یافتن با امام خویش در طریق تحقق واقعی مقدمات ظهور خلیفه خدا، گام برداریم.ان‌شاءالله

پی‌نوشت‌ها :
برگرفته از آمو‌زه‌های اخلاقی ـ رفتاری امامان شیعه(علیهم السلام)، نوشته محمدتقی عبدوس و محمدمهدی اشتهاردی.
1. نهج‌الفصاحه، ح 890؛ اصول کافی، ج 1، ص 44.
2. المواعظ العددیه، ص 133.
3. بحارالأنوار، ج 72، ص 135.
4.اصول کافی، ج 2، ص 78.
5.همان، ج 1، ص 187.
6.همان، ص 183.
7.همان، ص 256.
8.همان، ج 2، ص 74.
9.تحف العقول، سخنان امام سجاد(علیه السلام).


سه شنبه 87 آذر 26 , ساعت 11:49 عصر

من کنت مولاه فهذا علی مولاه

هرکه من مولای اویم این علی مولای اوست


سه شنبه 87 آذر 26 , ساعت 11:45 عصر
کتاب «از تو سؤال می‌کنند: مجموعه سؤالات قرآنی از پیامبر اکرم(ص)» سلسله مباحث تفسیری آیت‌الله مکارم شیرازی گردآوری «ابوالقاسم علیان‌نژادی دامغانی» به همت انتشارات «امام علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)» منتشر شده است.
کتاب حاضر شامل دوازده موضوع می‌شود؛ موضوع اول «هلال ماه» که در آن به شأن نزول آیه، سرمشق نظم، نظم در قرآن، نظم در کلمات امیرالمؤمنین(ع)، نظم در سیره رسول اکرم(ص) و عقب ماندگی مسلمانان پرداخته است.
موضوع دوم «انفاق» و موضوع سوم «جنگ در ماه‌های حرام» نام گرفته است که نویسنده در آن به بررسی مقدار انفاق، انفاق در قرآن، شرایط انفاق، ماه‌های حرام کدام است، پیشینه ماه‌های حرام، فلسفه تحریم جنگ در ماه‌های حرام، شأن نزول، وظیفه مؤمنین در برابر یکدیگر، صلح در اسلام و صلح در قرآن پرداخته است.
موضوع چهارم «شراب و قمار» و موضوع پنجم «برخورد با یتیمان» شامل مطالبی‌ هم‌چون؛ بیان تدریجی احکام، فلسفه تحریم شراب، اعجاز حکمی و قانونی، علت تحریم قمار، ایتام در قرآن، اکرام یتیمان، اهل‌ بیت پیامبر(ص) و کمک به یتیمان و سفارشات معصومین(ع) درباره ایتام می‌شود.
موضوع ششم «خوردنی‌های حلال چیست؟» و موضوع هفتم «زمان قیامت» به مباحثی هم‌چون؛ طیبات چیست؟، دو نمونه از قضاوت‌های حضرت علی(ع)، فلسفه تحریم گوشت‌های حرام، فلسفه نامعلوم بودن قیامت، اموری که فقط خدا از آن آگاه است، ضرورت بحث از علم غیب و علم غیب چیست؟ پرداخته است.
موضوع هشتم «انفال»، موضوع نهم «ماهیت روح» نام گرفته است که به واژه انفال، توزیع ثروت، برنامه اسلام برای توزیع عادلانه ثروت، واژه روح در قرآن، دیدگاه خداپرستان و مادی‌ها در مورد روح، دلایل وجود روح، ارتباط با ارواح در سخنان حضرت علی(ع) پرداخته است. موضوع دهم به برخی از مسائل شرعی زنان پرداخته است.
موضوع یازدهم «سؤال درباره کوه‌ها» و موضوع دوازدهم «ذوالقرنین» نام گرفته است که در آن به مسائلی هم‌چون؛ فرق ظلم و هضم، مراحل رستاخیز، سرگذشت شگفت‌آور ذوالقرنین، شخصیت ذوالقرنین و سخنی درباره یأجوج و مأجوج پرداخته شده است.

کتاب حاضر حاصل سخنرانی‌های آیت‌الله مکارم شیرازی است که در ماه مبارک رمضان سال 1428 هـ.ق در شبستان امام خمینی(ره) حرم کریمه اهل ‌بیت حضرت معصومه(س) پس از اقامه نماز ظهر و عصر، برای روزه‌داران بیان شده و پس از تنظیم و تصحیح و تنقیح و ذکر مآخذ و مراجع مطالب و حذف مکررات و توضیح نقاط مجمل به عنوان «سؤالات قرآنی» نام‌گذاری شده است.
مباحث مذکور تنها به آن دسته از سؤالات قرآنی پرداخته که با جمله «یسئلونک» شروع شده، که پیرامون داوزده موضوع دور می‌زند. 9 موضوع اول کتاب در همان ماه مبارک بیان شده، و سه موضوع آخر از تفسیر نمونه البته با اصطلاحاتی گرفته شده است.
چاپ اول کتاب «از تو سؤال می‌کنند: مجموعه سؤالات قرآنی از پیامبر اکرم(ص)» سلسله مباحث تفسیری آیت‌الله مکارم شیرازی گردآوری «ابوالقاسم علیان‌نژادی دامغانی» به همت انتشارات «امام علی‌بن ابی‌طالب(ع)» در 240 صفحه وزیری با بهای 17000 ریال 18 آذرماه سال جاری روانه بازار نشر شده است


سه شنبه 87 آذر 26 , ساعت 11:41 عصر
عید سعید غدیر بر تمامی پیروان راستین حضرت علی ع مبارک و خجسته باد
سه شنبه 87 آذر 26 , ساعت 11:38 عصر

تقویت اراده عوامل متعدّدى تأثیر گزار هستند که باید رعایت شده و با عواملى که موجب ضعف اراده مى‏شود مبارزه گردد: 1- اصل مقاومت: اولین اصلى که باید رعایت شود، اصل مقاومت است که روان شناسان از آن به عنوان "اصل تسلیم ناپذیرى" یاد مى‏کنند. معناى اصل مقاومت آن است که انسان در برابر شکست‏ها و ناکامى‏ها مقاومت کند؛ زیرا برخى از شکست‏ها زمینه پیروزى‏هاى بزرگ را فراهم مى‏کند. یکى از نویسندگان مى‏نویسد: "هرگاه برایتان مسئله‏اى پیش ‏آید که به نظر بسیار مشکل، نا امید کننده و غیر قابل حل مى‏رسد، آنچه شما را تا حصول پیروزى یارى خواهد کرد، اصل "تسلیم ناپذیرى" است.(1) 2- امید داشتن: دومین اصلى که نقش بنیادى در تقویت اراده دارد، امیدوارى است. انسان باید در زندگى با امید زندگى نماید. یأس و نا امیدى انسان را از رسیدن به هدف باز داشته و روند زندگى را دچار مشکل مى‏کند. آن دسته از بزرگان که قله‏هاى موفقیت را کسب نمودند، امید به زندگى داشتند. از سوى دیگر برخى که در زندگى موفق نبودند، معمولاً نا امید بوده و یأس در زندگى آن‏ها حکومت مى‏کرده است. "فیلس سیمولک" مى‏نویسد: "به کار بردن و نگارش کلمات منفى، ویرانگر و مخرّب است. این کلمات قفل هایى هستند که بر درهاى ورودىِ هر راه حلى زده مى‏شود تا ما را براى شکست آماده کند. بر عکس کلمه "آرى" هیجان مى‏آورد و تحرک مى‏بخشد...".(2) 3- مبارزه با عادت ناپسند: یکى از عوامل مهم تقویت اراده، مبارزه با عادت‏هاى بد و ناپسند است؛ از این رو باید سعى شود با هواهاى نفسانى (که انسان را به اعمال ناپسند مى‏کشاند) مبارزه شده و از عادات ناپسند جلوگیرى گردد. "ویلیام جیمز" روان‏شناس معروف مى‏گوید: "یک نه گفتن به عادت بد موجب مى‏شود شخص براى مدّتى تجدید قوا کند و بدین وسیله ضعف اراده خود را به تدریج بر طرف سازد".(3) در اسلام نیز به مبارزه علیه هواهاى نفسانى که زمینه‏هاى عادت بد را فراهم مى‏کند پیامبر اسلام (ص) می فرماید:"الشّدید من غلب نفسه؛(4) کسى قوى و با اراده است که بر هواى نفس خود چیره شود". 4 -تلقین به داشتن اراده قوى‏: یکى از عوامل مهم تقویت اراده، تلقین کردن است که انسان اراده قوى دارد. انسان باید این گونه باور داشته باشد که "من مى‏توانم بر مشکلات پیروز شوم. من مى‏توانم در امتحان موفق شوم. من اراده قوى و پولادین دارم". در این خصوص سخنى از ناپلئون شنیدنى است: "باید کلمه "نمى‏شود" از قاموس زندگى و از لغت محو گردد و از شنیدن واژه‏هاى "نمى‏شود، نمى‏توانم و نمى‏دانستم" (نباید استفاده کرد)...".(5) 5- داشتن هدف روشن: متأسفانه آن عدّه که دچار ضعف اراده مى‏شوند و از فعالیت‏هاى موفقیّت‏آمیز دست بر مى‏دارند، آنانى هستند که هدف معیّن و تعریف شده ندارند. اینان فعالیت‏هاى خویش را نیمه کاره رها مى‏کنند. براى تقویت اراده باید اهداف معیّن داشت. 6- تمرین تمرکز حواس: تمرین تمرکز حواس یکى از راه‏هاى تقویت اراده است. براى تمرکز حواس باید نظم و انضباط در همه امور زندگى ایجاد کرده و با برنامه ریزى فعالیت‏هاى خویش را پیش برد. 7- انجام وظایف الهى: یکى از عوامل مهم تقویت اراده، انجام وظایف الهى و حاضر دانستن خداوند در همه صحنه‏هاى زندگى است. نماز را اوّل وقت خواندن، مقررّات الهى را رعایت نمودن، اجتناب از گناه، هر کدام مهم‏ترین عامل تقویت اراده به شمار مى‏آید. کسى که روزه مى‏گیرد؛ در واقع با تمام هوس‏ها و رذایل اخلاقى مبارزه مى‏کند. کسى که به عبادت خداوند مى‏پردازد، آرامش روانى پیدا مى‏کند. آرامش روانى مؤثرترین عامل تقویت اراده است. یکى از بزرگان مى‏گوید: "خداوند بزرگترین گنج آرامش من است. من دیگر شتاب نخواهم کرد. او به من فرمان داده است که گاهى بایستم و آرام باشم...".(6) 8- اعتماد به نفس: خودباورى و اعتماد به نفس نیز عامل مهم تقویت اراده است. اگر انسان استعداد و قابلیت‏هاى خویش را بشناسد و باور کند که توان انجام خیلى از چیزها را دارد، در تصمیم‏گیرى خویش دچار مشکل نمى‏شود. 9- بهره‏گیرى از سرگذشت انسان‏هاى با اراده: خواندن سرگذشت انسان‏هاى با اراده، عامل تعیین کننده‏اى در تقویت اراده است. خواندن زندگى نامه انسان‏هاى با اراده موجب مى‏شود که انسان در برابر عواملى که موجب ضعف اراده مى‏شود، مقاومت نموده و عوامل تقویت اراده را تجربه کند، مثلاً یکى از عوامل موفقیت "پشتکار" است. علامه امینى (ره) صاحب کتاب ارزشمند الغدیر جهت تدوین این کتاب به کشورهاى مختلف سفر کرد. یکى از سفرهاى وى به هندوستان حدود شش ماه طول کشید. پس از بازگشت از هند پرسیدند: هواى هندوستان چگونه بود؟ وى پس از اندکى تفکر پاسخ داد: من به دلیل این که همواره سرگرم مطالعه بودم، نفهمیدم هواى آن جا در این مدّت چگونه بود! مفسر کبیر قرآن، علامه طباطبایى، نمونه‏اى از افراد با اراده و مصمم است. او در پنج سالگى مادر و در نه سالگى، پدرشان را از دست مى‏دهند و ممرّ معاش ایشان و برادرشان از کودکى، منحصر به زمین زراعتى در قریه شادآباد تبریز بوده است. علامه طباطبایى به علت تنگ دستى ناچار مى‏شود از نجف اشرف دوباره به ایران مراجعت نمایند و ده سال در همان قریه به کشاورزى اشتغال ورزند.(7) با این وصف ایشان با تلاش پیگیر و مجاهدت مستمر توانست تفسیرى به رشته تحریر درآورد که به جامعیت آن، تفسیرى یافت نمى‏شود. در کتاب رمز پیروزى مردان بزرگ از آیت‏الله جعفر سبحانى و سیماى فرزانگان از رضا مختارى داستان‏هاى زیادى از بزرگان نقل شده است. توصیه‏هاى کاربردى براى تقویت اراده : 1 - پیش از انجام هر کارى به جنبه‏ها و آثار مثبت و منفى آن توجه کنید، زیرا با آگاهى از زیان‏ها یا منافع کارى، انگیزه براى ترک یا انجام کار بیشتر مى‏شود و به طور طبیعى اراده قوى مى‏گردد. 2 - همواره سعى کنید با خواسته‏هاى نفسانى و عادت‏هاى ناپسند مبارزه کنید.در این رابطه به یک نمونه اشاره می کنیم : روزى شهید محراب آیت اللَّه مدنى به خادمش گفت: هوس کباب کرده‏ام، مى‏توانى چلوکباب تهیه کنى؟ البته سعى کن از جایى بخرى که تمیز و غذایش خوشمزه و لذیذ باشد. خادم مى‏گوید: من که هیچ وقت ندیده بودم آقا غیر از نان و گوجه یا پنیر و چاى شیرین غذاى دیگرى بخورد، با شوق و عجله گفتم: الان آماده مى‏کنم. زود حرکت کردم تا آقا از تصمیم خود برنگردد. هنگام حرکت به من فرمود: موقع آمدن غذا را در چیزى بپیچ تا دیگران متوجه نشوند. گفتم: به چشم! حرکت کردم. از رستورانى که آشنا بود، غذا تهیه کردم و با اشتیاق فراوان در حالى که آن را مخفى کرده بودم، به منزل برگشتم. سفره‏اى در اتاق آقا پهن کردم و غذا رإ؛ّّ روى سفره گذاشتم. عرض کردم: آقا! سفره آماده است. تا غذا سرد نشده بفرمایید. فرمود: شما تشریف ببرید بیرون، بعد از نیم (یا یک) ساعت بیایید، ظرف و سفره را جمع کنید. زمان مقرر به اتاق برگشتم، اما با شگفتى و ناراحتى متوجه شدم آقا غذا را میل نکرده‏اند، پیش خود خیال کردم لابد چیزى در غذا دیده یا باب میلش نبوده که نخورده‏اند. پرسیدم: غذا باب میل شما نبود؟! فرمود: غذا باب میل بود و هیچ مشکلى نداشت.گفتم:پس چرا تناول نفرمودید؟ گفت: از اول هم بناى خوردن نداشتم. چند روزى بود این نَفْس، هواى چلوکباب کرده بود. مى‏خواستم او را ادب کنم و به او بفهمانم اگر بخواهم مى‏توانم فراهم کنم، اما این کار را نمى‏کنم. خواستم غذا را جلوى چشم نفس قرار دهم، تا آن را ببیند و عطر آن را استشمام کند، وقتى به او ندادم، دیگر چنین هوسى نکند. 3 - خود را به انجام وظایف و تکالیف دینى مقید نمایید، همواره سعى کنید نماز خود را اول وقت بخوانید، حتى اگر مشغول نوشتن مطالبى باشید که فقط چند سطر یا کلمه‏اى از آن باقى مانده باشد یا با کسى مشغول صحبت کردن هستید، آن را رها کنید و خواسته و میل درونى خود را فداى اراده انسانى خود سازید، انجام تکالیف و عباداتى هم چون نماز در اول وقت و روزه و حج و جهاد و صدقه و انفال مالى، باعث تقویت اراده مى‏گردند. 4 - همواره در مقابل سختى‏ها و ناملایمات زندگى (کار و تحصیل و غیره) بردبار باشید و استقامت به خرج دهید. 5 - سعى کنید هر روز، در وقت معینى مثلاً صبح‏ها، دقایقى را به ورزش و نرمش اختصاص دهید. 6 - نفس انسان، مخصوصا جوانان به خواب بعد از اذان صبح تمایل دارد، جهت تقویت اراه با این میل نفسانى مبارزه کنید. 7 - پیوسته به خود تلقین کن که من اراده‏اى قوى دارم و توان مبارزه با خواسته‏هاى نفسانى خویش و هم چنین غلبه بر مشکلات و مصایب را دارد. از شکست خوردن نمى‏هراسم. اگر موفق نشدم، با کسب تجربه و انرژى و نشاط بیشتر مجددا اقدام مى‏کنم تا به هدف و مقصد خود برسم. من توانایى رسیدن به هدف و برطرف کردن موانع و مشکلات را دارم. 8 - کارى را که شروع کردید، با حوصله و دقت به پایان برسانید و از رها کردن یا سر هم بندى آن بپرهیزید. 9 - با رعایت بند اول این توصیه و مشورت با دیگران در تصمیم‏گیرى‏ها سرعت عمل داشته باشد. از وسواس و دودلى و امروز و فردا کردن دورى کنید. 10 - فکر خود را هم زمان به چند کار مشغول نکنید. سعى کنید همواره توجه شما به یک کار معطوف گردد. 11 - تدبیر، نظم و انظباط را در همه امور زندگى خود جارى سازید. با برنامه ریزى دقیق و منطقى، کارهاى خود را پیش ببرید. در برنامه‏ریزى جایى براى انعطاف و جایگزین کردن امور غیر قابل پیش بینى بگذارید. زمان غذا خوردن، استراحت و خوابیدن، مطالعه و تفریح نمودن روى برنامه باشد. تجربه نشان داده افرادى که کتاب، لباس یا وسایل شخصى خود را در جاى منظمى نمى‏گذارند بلکه هر جا که خواستند مى‏اندازند یا به وضع لباس و کفش و ظاهر خود توجه ندارند، به تدریج در عرصه‏هاى مهم زندگى نمى‏توانند تصمین جدى بگیرند، اگر چنین وصفى در شما است، آن را تغییر دهید. 12- سعى کنید در همه کارها به ویژه امور تحصیلى، تمرکز حواس پیدا کنید و از طریق تمرکز حواس، اراده خود را تقویت نمایید


<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ