کسی که سوار آن کشتیها شد، نجات مییابد،؛ و کسی که آن را ترک نمود، غرق میگردد؛ آنکه از آنها پیشی گرفت، از مرز دین خارج شده است؛ و آنکه از آنها عقب ماند، نابود شده است؛ و آنکه دوش به دوششان حرکت کرد و به آنان پیوست، همراهشان خواهد بود.بیتردید، پیروی صحیح از امامان(علیهم السلام) قبل از معرفت و شناخت شیوه زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی آنان ممکن نیست. روح پیروی، معرفت و شناخت آنان است.رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود:انّ لکلّ شیء دعامه و دعامه هذا الدّین الفقه و لفقیه واحد أشد علی الشّیطان من ألف عابد1؛
هرچیزی زیربنا و اساسی دارد؛ زیربنا و اساس دین اسلام، شناخت است. نقش مقاومت یک فرد دارای شناخت در برابر شیطان (و الگوهای فساد) از نقش هزار عابد بیشتر است.نیز فرمود:من عمل علی غیر علم کان ما یفسد أکثر ممّا یصلح؛2
کسی که بدون شناخت، عمل و حرکت کند، بیشتر از آنکه اصلاح کند، به فساد میکشاند.با کمال تأسف، پیروی بسیاری از شیعیان از امامان، کورکورانه و قشری است. آنان با اینکه حسن نیت دارند، بر اثر عدم شناخت، گاهی به نام پیروی از امامان، درست در مقابل آرمان آنان حرکت میکنند و نمیدانند که نمیدانند؛ در نتیجه، تا ابدالدهر در «جهل مرکب» خواهند ماند. برای آشنایی با آن بزرگواران نباید تنها به گزارش سرگذشت امامان و تاریخ زندگی آنان، بدون «تجزیه و تحلیل» اکتفا کرد؛ بلکه باید با تجزیه و تحلیل صحیح، فرهنگ ناب اسلام را از زوایای زندگی پربار امامان استخراج نمود. آنان معادن حکمت و بینش اسلامی هستند و گنجینههای عالی معرفت بشری میباشند. اگر خواسته باشیم از معدنی استفاده کنیم، باید چهار مرحله را طی کنیم:
1. کشف معدن )شناخت)؛
2. استخراج آن از زیر پوششها؛
3.یدکسازی از مواد کشف شده )فردسازی)؛
4.ترکیب وسایل یدکی (جامعهسازی .(
ما نخست باید شیوه زندگی امامان را بشناسیم، بعد آنرا از مرحله ذهنیت به عینیت برسانیم (فردسازی) و سپس آن گنجهای سعادت را ترکیب کنیم و مجموع آنان را سرمشق زندگی خود قرار دهیم (جامعهسازی).
و چنین چیزی بدون «تجزیه و تحلیل» زندگی امامان میسر نیست. به همین منظور و به آن سبب که در روایات مختلف، پیدایش مأمونان منتظر، مقدمه ظهور امام(علیه السلام) ذکر شده است، از این شماره به معرفی آموزههای اخلاقی ـ رفتاری امامان شیعه(علیهم السلام) به خوانندگان اقدام کردهایم .
بخشهایی از سیره امامان معصوم(علیهم السلام)امام مهدی مهدی علیه السلام
بیشتر سیرهنویسان و وقایعنگاران تنها به نقل حوادث و تاریخ اکتفا کردهاند. و کمتر به تجزیه و تحلیل پرداختهاند و از کنار مسائل بسیار مهم زندگی امامان(علیهم السلام) به سادگی و با اغماض گذشتهاند. تاریخنویسان درباری، تعمد داشتهاند سطحی عبور کنند؛ زیرا تجزیه و تحلیل وقایع پویا و حرکتزای امامان، برای اربابان تاریخنگاران مزدور خطرناک بود. اینان حتی به ذکر امور پست پرداختند و در وصف میگساری فلان سلطان و خان، هر چه توانستند قلم فرسایی کردند، ولی شیوه زندگی امامان را کتمان و سانسور کردند و ظاهری از آن را بازگو نمودند، و این جنایتی غیرقابل بخشش است، که به نظر نگارنده، مظلومیت امامان بدین جهت، بسیار بیشتر از مظلومیت آنان به سبب مسموم و کشته شدن است.
بنابراین، اگر بخواهیم امامان را بشناسیم و به طور صحیح از آنان پیروی کنیم، باید با خط سیر و مشی راستین آنان در ابعاد گوناگون زندگی آشنا شویم و همان را الگوی رفتار خود سازیم.با اینکه شناخت و فهمیدن شیوه زندگی امامان معصوم(علیهم السلام) از ضروریات است، ولی با کمال تأسف بخشهای حساس و سازنده زندگی پربار و درخشان آنان، کمتر مطرح شده است. از اینرو، اطلاعات ما از زوایای زندگی آن بزرگ مردان الهی، بسیار ضعیف و اندک است. بر این اساس، بحث و بررسی در اینباره، نو و جالب به نظر میرسد.از اینرو، شایسته است به عنوان مقدمه، مطالبی مطرح گردد تا با بصیرت بیشتر، این بحث بسیار جالب و پرفایده دنبال شود. لازم میدانم امور زیر را خاطرنشان کنم:
1. لزوم آشنایی با زندگی چهارده معصوم(علیهم السلام):
بر هر شیعه، لازم است آشنایی با زندگی چهارده معصوم را سرلوحه برنامه زندگیاش قرار دهد، زیرا پاکترین و سالمترین و پربارترین زندگیها، زندگی چهارده معصوم است و اگر در تمام جهان و زوایای تاریخ پیشینیان و معاصران، به کند و کاو بپردازیم، زندگیای سالمتر و سازندهتر و بالندهتر از زندگی جذاب و روحبخش چهارده معصوم نخواهیم یافت.
به اعتقاد شیعه، آنکه امام علی(علیه السلام) را گم کند، پیامبر اسلام و مکتب ناب او را نخواهد شناخت. پیامبر را وقتی میتوان شناخت که امام علی(علیه السلام) را بشناسیم، زیرا آن امام، باب شهر علم نبوت است. کسی که میخواهد وارد شهر شود، باید از در وارد شود.امامان(علیهم السلام) اوصیای دوازدهگانه پیامبر اسلام و آیینه تمام نمای سیمای معنوی پیامبر میباشند. مطابق حدیث ثقلین، آنان کنار قرآن، دو یادگار ارزشمند و گرانبهای پیامبر هستند. پس آشنایی با شیوه زندگی و خط سیرشان، آشنایی با روش و مسیر زندگی پیامبر است.وجود مقدس فاطمه زهرا(سلام الله علیها)از این مجموعه نور جدا نیست. او پاره تن پیامبر و مادر امامان است و در همه ابعاد زندگی، با آنان هم سو است.
2.زندگی پوچ و بیهوده:
براساس مبانی شیعه، اگر شیوه زندگی در جهت و راستای شیوه زندگی امامان نباشد، چنین زندگی پوچ و بیهوده است. نه خداوند آنرا قبول دارد و نه باعث نجات و رستگاری خواهد بود. در اینباره به روایات زیر توجه کنید:امام صادق(علیه السلام) فرمود:لادین لمن دان بولایه امام جائر لیس منالله.3
آن که امامت رهبر ستمگر را که از طرف خدا نیست، دین خود قرار دهد، دین ندارد.إنّا لانعدّ الرّجل مؤمنا حتی یکون بجمیع أمرنا متّبعا مریدا.4
ما انسان را مؤمن نمیدانیم، مگر اینکه در همه امور، از ما پیروی کند و ما را مراد خود قرار دهد.نیز آن حضرت، ضمن گفتاری فرمود:من عرفنا کان مؤمنا، و من أنکرنا کان کافرا، و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالّا؛5
آنکه ما را شناخت، مؤمن است و آنکه ما را انکار کرد، کافر است و آنکه ما را نشناخت، ولی ما را انکار نکرد، گمراه میباشد.امام باقر(علیه السلام) فرمود:کلّ من دان الله عزّجل بعباده یجهد فیها نفسه، و لاامام له من الله، فسعیه غیرمقبول، و هو ضالّ متحیر و الله شانیء لاعماله...؛6
هرکه دین داری خداوند متعال به عبادتی کند که خود را برای انجام آن به زحمت اندازد، ولی به امامت امامی که خداوند تعیین نموده، معتقد نباشد، زحمت او در عبادت، قبول نمیشود و گمراه سرگردان است و خداوند با اعمال او مخالف است.نیز فرمود:إنّما یعرف الله عزوجل و یعبده من عرف الله و عرف إمامه منّا أهل البیت، و من لا یعرف الله عزّوجلّ و لا یعرف الإمام منّا أهل البیت فإنّما یعرف و یعبد غیرالله هکذا و الله ضلالا؛7
تنها آن کس خداوند را میشناسد و پرستش میکند که هم خدا را بشناسد و هم امام خاندان ما را بشناسد. کسی که خدا و امام خاندان ما را نشناسد، غیر خدا را شناخته و عبادت کرده، این گونه (مانند عامه مردم) به خدا گمراه است.از اینگونه روایات فهمیده میشود شیعه باید مجموعه فرهنگ و شیوه زندگی امامان را بشناسد و با اعتقادی صحیح و نیتی خالص به دنبال آن حرکت کند. و اگرنه نام او در فهرست شیعیان امام علی و امامان(علیهم السلام) ثبت نخواهد شد، چنانکه امام باقر(علیهم السلام)، ضمن گفتاری به جابر جعفی فرمود…: فو الله ما شیعتنا إلاّ من اتّقی الله و أطاعه؛8
سوگند به خدا شیعه ما نیست مگر کسی که پرهیزکار بوده و از خدا اطاعت کند.امام سجاد فرمود:ألا و إنّ إبغض النّاس الی الله من یقتدی بسنّه امام و لا یقتدی بأعماله؛9
مبغوضترین انسانها در پیشگاه خدا کسی است که امام را مقتدای خود در سنتها قرار دهد (تنها به اعتقاد اکتفا کند) ولی از رفتار و اعمال امام پیروی نکند.باید در عمل و رفتار، شیعه امامان باشیم. مولانا در مثنوی میگوید:
نام فروردین نیارد گل به باغ
شب نگردد روشن از اسم چراغ
اسم گفتنی، رو مسمّی را بجوی
ماه در بالاست نی در آب جوی
هیچ اسمی بی مسمّی دیدهای؟
یا زگاف و لام گل، گل چیدهای؟
تا قیامت عارف ار «می، می» کند
تا ننوشد باده، مستی کی کند؟
3. دو قرن زندگی سیاسی امامان یا گنیجنه فضیلت:
امامان معصوم از سال یازدهم هجری (سال رحلت پیامبر) تا سال 260 هجرت (سال غیبت حضرت مهدی(علیهم السلام)) مجموعاً 250 سال امامت کردند، یعنی زندگی سیاسی را سپری کردند. ما باید به جستوجوی رفتار و زوایای زندگی امامان در این سالها بپردازیم و آنرا بررسی کنیم و نحوه زندگی آنان را بشناسیم.در بررسی شیوه زندگی امامان در 250 سال، گاهی به ظاهر تضادی میبینیم، که در بحثهای آینده روشن میشود هیچگونه تضادی وجود ندارد. به سه نمونه زیر توجه کنید:
الف) بعداز رحلت رسول خدا(صلی اله علیه وآله و سلم)، امام علی(علیهم السلام) را با زور برای بیعت با ابوبکر بردند. او ناگزیر بیعت کرد.همین زور در مورد امام حسین(علیهم السلام) بود، ولی حضرت بیعت نکرد و گفت: شهید میشوم، ولی بیعت نمیکنم! این دو برخورد، از دو امام معصوم، به ظاهر، هماهنگ و همسو نیست.
ب) بعضی از امامان زندگی متوسطی داشتند، ولی بعضی بسیار ساده میزیستند. در یکسو نان و سرکه امام علی را مینگریم، در سوی دیگر غذاهای گوناگون سفره امام رضا(علیهم السلام) را. این دوگانگی را چگونه بپذیریم؟باید گفت: اصل در زندگی، سادهزیستی است؛ ولی بر امامی در وضعی خاص لازم بود دارای چنان لباس و چنین خوراکی باشد.
ج) از یک سو، امام علی در تمام عمر، در راه خدا شمشیر زد، از سوی دیگر امام صادق(علیهم السلام) در تمام عمر، شمشیر را از غلاف بیرون نیاورد.حقیقت این است که چون از اسرار این اعمال، مطلع نیستیم، تصور میکنیم تضاد در شیوه زندگی آنان وجود دارد.برای شناخت صحیح شیوه زندگی امامان، باید به زوایای زندگیشان توجه کرد و آنرا از نظر سبک زندگی، سادهزیستی، غذا، مسکن، معاشرت، اخلاق، همسران، فرزندان و ... تجزیه و تحلیل نمود .
نیز شناخت موضعگیریهای امامان در برابر قیامهای مسلحانه، برخوردهای مختلف آنان با طاغوتهای عصر، همچنین گفتار و فرهنگ مکتب آنان در همه زمینهها، ارزش این فرهنگ، شناخت احادیث ساختگی، اسرائیلیات و تحریفها، منابع مالی و درآمد امامان، مخارج و بذل و بخششهای آنان را دیگر موضوعات شایسته بررسی است.شناخت زندگی دوستان و اطرافیان و معاشرین ائمه(علیهم السلام) و چگونگی تربیت آنان توسط امامان نیز شایسته پژوهش است.
شناخت حالتهای اخلاقی، عرفانی و عبادی امامان و شیوه زندگی اجتماعی، سیاسی و برخوردهای آنان آموزنده است.بعضی از امامان، بذل و بخششهای کلان میکردند، مثلاً به یک شاعر، جایزه کلانی میدادند، ولی بعضی دیگر از دادن یک من جو اضافه بر سهمیه، از بیتالمال حتی به نزدیکترین کسان مثل برادر، دریغ میکردند.باید منابع درآمد اقتصادی امامان روشن شود، تا به دست آید تضادی در میان نیست.مسائل مبهم دیگری هست که هرکدام، بحثانگیز بوده، در بحثهای آینده، تجزیه و تحلیل خواهد شد.
در بررسی زندگی امامان، در جمعبندی و نتیجهگیری، به دست میآید دو گونه اصول در زندگی آنان نیز وجود داشت؛
نخست: اصول مشترک؛
دوم؛ اصول جداگانه، که هرکدام در اوضاع خاص، آنرا انجام میداد، ولی دیگر در وضع دیگر، آن را ترک میکرد. این مقدمه، پایه بحثهای آینده است و ما را آماده میکند دنبال مسائلی را بگیریم و به تجزیه و تحلیل بپردازیم و روشهای صحیح و سازنده زندگی امامان را بشناسیم و از آن بهرهمند گردیم .
چکیده سخن: ما در جستوجو و بررسیهای خود، بر دو اساس پیش میرویم:
اول: اصول مشترک شیوه زندگی امامان؛دوم: اصول جداگانه امامان.
این بررسی برای دستیابی به درسها و گنجینههای مهم فرهنگی و سیاسی از مکتب درخشان و ژرفاندیش امامان بزرگوار شیعه بوده، دستآوردهای سازندهای در اختیار ما میگذارد.از آنجا که از این پس به طرح موضوعی این آموزهها خواهیم پرداخت باشد که بهوسیله سنخیت یافتن با امام خویش در طریق تحقق واقعی مقدمات ظهور خلیفه خدا، گام برداریم.انشاءالله
پینوشتها :
برگرفته از آموزههای اخلاقی ـ رفتاری امامان شیعه(علیهم السلام)، نوشته محمدتقی عبدوس و محمدمهدی اشتهاردی.
1. نهجالفصاحه، ح 890؛ اصول کافی، ج 1، ص 44.
2. المواعظ العددیه، ص 133.
3. بحارالأنوار، ج 72، ص 135.
4.اصول کافی، ج 2، ص 78.
5.همان، ج 1، ص 187.
6.همان، ص 183.
7.همان، ص 256.
8.همان، ج 2، ص 74.
9.تحف العقول، سخنان امام سجاد(علیه السلام).
من کنت مولاه فهذا علی مولاه
هرکه من مولای اویم این علی مولای اوست
کتاب حاضر شامل دوازده موضوع میشود؛ موضوع اول «هلال ماه» که در آن به شأن نزول آیه، سرمشق نظم، نظم در قرآن، نظم در کلمات امیرالمؤمنین(ع)، نظم در سیره رسول اکرم(ص) و عقب ماندگی مسلمانان پرداخته است.
موضوع دوم «انفاق» و موضوع سوم «جنگ در ماههای حرام» نام گرفته است که نویسنده در آن به بررسی مقدار انفاق، انفاق در قرآن، شرایط انفاق، ماههای حرام کدام است، پیشینه ماههای حرام، فلسفه تحریم جنگ در ماههای حرام، شأن نزول، وظیفه مؤمنین در برابر یکدیگر، صلح در اسلام و صلح در قرآن پرداخته است.
موضوع چهارم «شراب و قمار» و موضوع پنجم «برخورد با یتیمان» شامل مطالبی همچون؛ بیان تدریجی احکام، فلسفه تحریم شراب، اعجاز حکمی و قانونی، علت تحریم قمار، ایتام در قرآن، اکرام یتیمان، اهل بیت پیامبر(ص) و کمک به یتیمان و سفارشات معصومین(ع) درباره ایتام میشود.
موضوع ششم «خوردنیهای حلال چیست؟» و موضوع هفتم «زمان قیامت» به مباحثی همچون؛ طیبات چیست؟، دو نمونه از قضاوتهای حضرت علی(ع)، فلسفه تحریم گوشتهای حرام، فلسفه نامعلوم بودن قیامت، اموری که فقط خدا از آن آگاه است، ضرورت بحث از علم غیب و علم غیب چیست؟ پرداخته است.
موضوع هشتم «انفال»، موضوع نهم «ماهیت روح» نام گرفته است که به واژه انفال، توزیع ثروت، برنامه اسلام برای توزیع عادلانه ثروت، واژه روح در قرآن، دیدگاه خداپرستان و مادیها در مورد روح، دلایل وجود روح، ارتباط با ارواح در سخنان حضرت علی(ع) پرداخته است. موضوع دهم به برخی از مسائل شرعی زنان پرداخته است.
موضوع یازدهم «سؤال درباره کوهها» و موضوع دوازدهم «ذوالقرنین» نام گرفته است که در آن به مسائلی همچون؛ فرق ظلم و هضم، مراحل رستاخیز، سرگذشت شگفتآور ذوالقرنین، شخصیت ذوالقرنین و سخنی درباره یأجوج و مأجوج پرداخته شده است.
کتاب حاضر حاصل سخنرانیهای آیتالله مکارم شیرازی است که در ماه مبارک رمضان سال 1428 هـ.ق در شبستان امام خمینی(ره) حرم کریمه اهل بیت حضرت معصومه(س) پس از اقامه نماز ظهر و عصر، برای روزهداران بیان شده و پس از تنظیم و تصحیح و تنقیح و ذکر مآخذ و مراجع مطالب و حذف مکررات و توضیح نقاط مجمل به عنوان «سؤالات قرآنی» نامگذاری شده است.
مباحث مذکور تنها به آن دسته از سؤالات قرآنی پرداخته که با جمله «یسئلونک» شروع شده، که پیرامون داوزده موضوع دور میزند. 9 موضوع اول کتاب در همان ماه مبارک بیان شده، و سه موضوع آخر از تفسیر نمونه البته با اصطلاحاتی گرفته شده است.
چاپ اول کتاب «از تو سؤال میکنند: مجموعه سؤالات قرآنی از پیامبر اکرم(ص)» سلسله مباحث تفسیری آیتالله مکارم شیرازی گردآوری «ابوالقاسم علیاننژادی دامغانی» به همت انتشارات «امام علیبن ابیطالب(ع)» در 240 صفحه وزیری با بهای 17000 ریال 18 آذرماه سال جاری روانه بازار نشر شده است
تقویت اراده عوامل متعدّدى تأثیر گزار هستند که باید رعایت شده و با عواملى که موجب ضعف اراده مىشود مبارزه گردد: 1- اصل مقاومت: اولین اصلى که باید رعایت شود، اصل مقاومت است که روان شناسان از آن به عنوان "اصل تسلیم ناپذیرى" یاد مىکنند. معناى اصل مقاومت آن است که انسان در برابر شکستها و ناکامىها مقاومت کند؛ زیرا برخى از شکستها زمینه پیروزىهاى بزرگ را فراهم مىکند. یکى از نویسندگان مىنویسد: "هرگاه برایتان مسئلهاى پیش آید که به نظر بسیار مشکل، نا امید کننده و غیر قابل حل مىرسد، آنچه شما را تا حصول پیروزى یارى خواهد کرد، اصل "تسلیم ناپذیرى" است.(1) 2- امید داشتن: دومین اصلى که نقش بنیادى در تقویت اراده دارد، امیدوارى است. انسان باید در زندگى با امید زندگى نماید. یأس و نا امیدى انسان را از رسیدن به هدف باز داشته و روند زندگى را دچار مشکل مىکند. آن دسته از بزرگان که قلههاى موفقیت را کسب نمودند، امید به زندگى داشتند. از سوى دیگر برخى که در زندگى موفق نبودند، معمولاً نا امید بوده و یأس در زندگى آنها حکومت مىکرده است. "فیلس سیمولک" مىنویسد: "به کار بردن و نگارش کلمات منفى، ویرانگر و مخرّب است. این کلمات قفل هایى هستند که بر درهاى ورودىِ هر راه حلى زده مىشود تا ما را براى شکست آماده کند. بر عکس کلمه "آرى" هیجان مىآورد و تحرک مىبخشد...".(2) 3- مبارزه با عادت ناپسند: یکى از عوامل مهم تقویت اراده، مبارزه با عادتهاى بد و ناپسند است؛ از این رو باید سعى شود با هواهاى نفسانى (که انسان را به اعمال ناپسند مىکشاند) مبارزه شده و از عادات ناپسند جلوگیرى گردد. "ویلیام جیمز" روانشناس معروف مىگوید: "یک نه گفتن به عادت بد موجب مىشود شخص براى مدّتى تجدید قوا کند و بدین وسیله ضعف اراده خود را به تدریج بر طرف سازد".(3) در اسلام نیز به مبارزه علیه هواهاى نفسانى که زمینههاى عادت بد را فراهم مىکند پیامبر اسلام (ص) می فرماید:"الشّدید من غلب نفسه؛(4) کسى قوى و با اراده است که بر هواى نفس خود چیره شود". 4 -تلقین به داشتن اراده قوى: یکى از عوامل مهم تقویت اراده، تلقین کردن است که انسان اراده قوى دارد. انسان باید این گونه باور داشته باشد که "من مىتوانم بر مشکلات پیروز شوم. من مىتوانم در امتحان موفق شوم. من اراده قوى و پولادین دارم". در این خصوص سخنى از ناپلئون شنیدنى است: "باید کلمه "نمىشود" از قاموس زندگى و از لغت محو گردد و از شنیدن واژههاى "نمىشود، نمىتوانم و نمىدانستم" (نباید استفاده کرد)...".(5) 5- داشتن هدف روشن: متأسفانه آن عدّه که دچار ضعف اراده مىشوند و از فعالیتهاى موفقیّتآمیز دست بر مىدارند، آنانى هستند که هدف معیّن و تعریف شده ندارند. اینان فعالیتهاى خویش را نیمه کاره رها مىکنند. براى تقویت اراده باید اهداف معیّن داشت. 6- تمرین تمرکز حواس: تمرین تمرکز حواس یکى از راههاى تقویت اراده است. براى تمرکز حواس باید نظم و انضباط در همه امور زندگى ایجاد کرده و با برنامه ریزى فعالیتهاى خویش را پیش برد. 7- انجام وظایف الهى: یکى از عوامل مهم تقویت اراده، انجام وظایف الهى و حاضر دانستن خداوند در همه صحنههاى زندگى است. نماز را اوّل وقت خواندن، مقررّات الهى را رعایت نمودن، اجتناب از گناه، هر کدام مهمترین عامل تقویت اراده به شمار مىآید. کسى که روزه مىگیرد؛ در واقع با تمام هوسها و رذایل اخلاقى مبارزه مىکند. کسى که به عبادت خداوند مىپردازد، آرامش روانى پیدا مىکند. آرامش روانى مؤثرترین عامل تقویت اراده است. یکى از بزرگان مىگوید: "خداوند بزرگترین گنج آرامش من است. من دیگر شتاب نخواهم کرد. او به من فرمان داده است که گاهى بایستم و آرام باشم...".(6) 8- اعتماد به نفس: خودباورى و اعتماد به نفس نیز عامل مهم تقویت اراده است. اگر انسان استعداد و قابلیتهاى خویش را بشناسد و باور کند که توان انجام خیلى از چیزها را دارد، در تصمیمگیرى خویش دچار مشکل نمىشود. 9- بهرهگیرى از سرگذشت انسانهاى با اراده: خواندن سرگذشت انسانهاى با اراده، عامل تعیین کنندهاى در تقویت اراده است. خواندن زندگى نامه انسانهاى با اراده موجب مىشود که انسان در برابر عواملى که موجب ضعف اراده مىشود، مقاومت نموده و عوامل تقویت اراده را تجربه کند، مثلاً یکى از عوامل موفقیت "پشتکار" است. علامه امینى (ره) صاحب کتاب ارزشمند الغدیر جهت تدوین این کتاب به کشورهاى مختلف سفر کرد. یکى از سفرهاى وى به هندوستان حدود شش ماه طول کشید. پس از بازگشت از هند پرسیدند: هواى هندوستان چگونه بود؟ وى پس از اندکى تفکر پاسخ داد: من به دلیل این که همواره سرگرم مطالعه بودم، نفهمیدم هواى آن جا در این مدّت چگونه بود! مفسر کبیر قرآن، علامه طباطبایى، نمونهاى از افراد با اراده و مصمم است. او در پنج سالگى مادر و در نه سالگى، پدرشان را از دست مىدهند و ممرّ معاش ایشان و برادرشان از کودکى، منحصر به زمین زراعتى در قریه شادآباد تبریز بوده است. علامه طباطبایى به علت تنگ دستى ناچار مىشود از نجف اشرف دوباره به ایران مراجعت نمایند و ده سال در همان قریه به کشاورزى اشتغال ورزند.(7) با این وصف ایشان با تلاش پیگیر و مجاهدت مستمر توانست تفسیرى به رشته تحریر درآورد که به جامعیت آن، تفسیرى یافت نمىشود. در کتاب رمز پیروزى مردان بزرگ از آیتالله جعفر سبحانى و سیماى فرزانگان از رضا مختارى داستانهاى زیادى از بزرگان نقل شده است. توصیههاى کاربردى براى تقویت اراده : 1 - پیش از انجام هر کارى به جنبهها و آثار مثبت و منفى آن توجه کنید، زیرا با آگاهى از زیانها یا منافع کارى، انگیزه براى ترک یا انجام کار بیشتر مىشود و به طور طبیعى اراده قوى مىگردد. 2 - همواره سعى کنید با خواستههاى نفسانى و عادتهاى ناپسند مبارزه کنید.در این رابطه به یک نمونه اشاره می کنیم : روزى شهید محراب آیت اللَّه مدنى به خادمش گفت: هوس کباب کردهام، مىتوانى چلوکباب تهیه کنى؟ البته سعى کن از جایى بخرى که تمیز و غذایش خوشمزه و لذیذ باشد. خادم مىگوید: من که هیچ وقت ندیده بودم آقا غیر از نان و گوجه یا پنیر و چاى شیرین غذاى دیگرى بخورد، با شوق و عجله گفتم: الان آماده مىکنم. زود حرکت کردم تا آقا از تصمیم خود برنگردد. هنگام حرکت به من فرمود: موقع آمدن غذا را در چیزى بپیچ تا دیگران متوجه نشوند. گفتم: به چشم! حرکت کردم. از رستورانى که آشنا بود، غذا تهیه کردم و با اشتیاق فراوان در حالى که آن را مخفى کرده بودم، به منزل برگشتم. سفرهاى در اتاق آقا پهن کردم و غذا رإ؛ّّ روى سفره گذاشتم. عرض کردم: آقا! سفره آماده است. تا غذا سرد نشده بفرمایید. فرمود: شما تشریف ببرید بیرون، بعد از نیم (یا یک) ساعت بیایید، ظرف و سفره را جمع کنید. زمان مقرر به اتاق برگشتم، اما با شگفتى و ناراحتى متوجه شدم آقا غذا را میل نکردهاند، پیش خود خیال کردم لابد چیزى در غذا دیده یا باب میلش نبوده که نخوردهاند. پرسیدم: غذا باب میل شما نبود؟! فرمود: غذا باب میل بود و هیچ مشکلى نداشت.گفتم:پس چرا تناول نفرمودید؟ گفت: از اول هم بناى خوردن نداشتم. چند روزى بود این نَفْس، هواى چلوکباب کرده بود. مىخواستم او را ادب کنم و به او بفهمانم اگر بخواهم مىتوانم فراهم کنم، اما این کار را نمىکنم. خواستم غذا را جلوى چشم نفس قرار دهم، تا آن را ببیند و عطر آن را استشمام کند، وقتى به او ندادم، دیگر چنین هوسى نکند. 3 - خود را به انجام وظایف و تکالیف دینى مقید نمایید، همواره سعى کنید نماز خود را اول وقت بخوانید، حتى اگر مشغول نوشتن مطالبى باشید که فقط چند سطر یا کلمهاى از آن باقى مانده باشد یا با کسى مشغول صحبت کردن هستید، آن را رها کنید و خواسته و میل درونى خود را فداى اراده انسانى خود سازید، انجام تکالیف و عباداتى هم چون نماز در اول وقت و روزه و حج و جهاد و صدقه و انفال مالى، باعث تقویت اراده مىگردند. 4 - همواره در مقابل سختىها و ناملایمات زندگى (کار و تحصیل و غیره) بردبار باشید و استقامت به خرج دهید. 5 - سعى کنید هر روز، در وقت معینى مثلاً صبحها، دقایقى را به ورزش و نرمش اختصاص دهید. 6 - نفس انسان، مخصوصا جوانان به خواب بعد از اذان صبح تمایل دارد، جهت تقویت اراه با این میل نفسانى مبارزه کنید. 7 - پیوسته به خود تلقین کن که من ارادهاى قوى دارم و توان مبارزه با خواستههاى نفسانى خویش و هم چنین غلبه بر مشکلات و مصایب را دارد. از شکست خوردن نمىهراسم. اگر موفق نشدم، با کسب تجربه و انرژى و نشاط بیشتر مجددا اقدام مىکنم تا به هدف و مقصد خود برسم. من توانایى رسیدن به هدف و برطرف کردن موانع و مشکلات را دارم. 8 - کارى را که شروع کردید، با حوصله و دقت به پایان برسانید و از رها کردن یا سر هم بندى آن بپرهیزید. 9 - با رعایت بند اول این توصیه و مشورت با دیگران در تصمیمگیرىها سرعت عمل داشته باشد. از وسواس و دودلى و امروز و فردا کردن دورى کنید. 10 - فکر خود را هم زمان به چند کار مشغول نکنید. سعى کنید همواره توجه شما به یک کار معطوف گردد. 11 - تدبیر، نظم و انظباط را در همه امور زندگى خود جارى سازید. با برنامه ریزى دقیق و منطقى، کارهاى خود را پیش ببرید. در برنامهریزى جایى براى انعطاف و جایگزین کردن امور غیر قابل پیش بینى بگذارید. زمان غذا خوردن، استراحت و خوابیدن، مطالعه و تفریح نمودن روى برنامه باشد. تجربه نشان داده افرادى که کتاب، لباس یا وسایل شخصى خود را در جاى منظمى نمىگذارند بلکه هر جا که خواستند مىاندازند یا به وضع لباس و کفش و ظاهر خود توجه ندارند، به تدریج در عرصههاى مهم زندگى نمىتوانند تصمین جدى بگیرند، اگر چنین وصفى در شما است، آن را تغییر دهید. 12- سعى کنید در همه کارها به ویژه امور تحصیلى، تمرکز حواس پیدا کنید و از طریق تمرکز حواس، اراده خود را تقویت نمایید
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت برای انجام فریضه وتعلیم مراسم حجبه مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع» نامیدند. افرادی که به شوق همسفری ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبیست هزار تخمین زده شدهاند.
مراسم حجبه پایان رسید وپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راه مدینه را،در حالی که گروهی انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانی که در مکه به او پیوسته بودند همگی در رکاب او بودند، در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بی آبی به نام «غدیر خم» رسید که در سه میلی «جحفه» (1) قرار دارد، پیک وحی فرود آمد وبه پیامبر فرمان توقف داد. پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکتباز ایستند وبازماندگان فرا رسند.
کاروانیان از توقف ناگهانی وبه ظاهر بی موقع پیامبر در این منطقه بی آب، آن هم در نیمروزی گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده وزمین تفتیده بود، در شگفت ماندند.مردم با خود میگفتند: فرمان بزرگی از جانب خدا رسیده است ودر اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر ماموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکتباز دارد وفرمان خدا را ابلاغ کند.
فرمان خدا به رسول گرامی طی آیه زیر نازل شد:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس .(مائده:67)
«ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده استبه مردم برسان واگر نرسانی رسالتخدای را بجا نیاوردهای; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ میکند».
دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت میکند:
اولا: فرمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای ابلاغ آن مامور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسی به خود راه میداد و آن را ابلاغ نمیکرد رسالت الهی خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این ماموریت رسالت وی تکمیل میشد.
به عبارت دیگر، هرگز مقصود از ما انزل الیک مجموع آیات قرآن و دستورهای اسلامی نیست. زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجموع دستورهای الهی را ابلاغ نکند رسالتخود را انجام نداده است ویک چنین امر بدیهی نیاز به نزول آیه ندارد.بلکه مقصود از آن، ابلاغ امر خاصی است که ابلاغ آن مکمل رسالتشمرده میشود وتا ابلاغ نشود وظیفهخطیر رسالت رنگ کمال به خود نمیگیرد. بنابر این، باید مورد ماموریتیکی از اصول مهم اسلامی باشد که با دیگر اصول وفروع اسلامی پیوستگی داشته پس از یگانگی خدا ورسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود.
ثانیا: از نظر محاسبات اجتماعی، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم احتمال میداد که در طریق انجام این ماموریت ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد وخداوند برای تقویت اراده او میفرماید:
و الله یعصمک من الناس .
اکنون باید دید از میان احتمالاتی که مفسران اسلامی در تعیین موضوع ماموریت دادهاند کدام به مضمون آیه نزدیکتر است.
محدثان شیعه و همچنین سی تن از محدثان بزرگ اهل تسنن (2) بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است وطی آن خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ماموریت داده که حضرت علی علیه السلام را به عنوان «مولای مؤمنان» معرفی کند.
ولایت و جانشینی امام پس از پیامبر از موضوعات خطیر و پر اهمیتی بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالتباشد وخودداری از بیان آن، مایه نقص در امر رسالتشمرده شود.
همچنین جا داشت که پیامبر گرامی، از نظر محاسبات اجتماعی و سیاسی، به خود خوف ورعبی راه دهد، زیرا وصایت وجانشینی شخصی مانند حضرت علی علیه السلام که بیش از سی وسه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهی که از نظر سن وسال از او به مراتب بالاتر بودند بسیار گران بود. (3) گذشته از این، خون بسیاری از بستگان همین افراد که دور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را گرفته بودند در صحنههای نبرد به دستحضرت علی علیه السلام ریخته شده بود وحکومت چنین فردی بر مردمی کینه توز بسیار سختخواهد بود.
به علاوه، حضرت علی علیه السلام پسر عمو و داماد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود وتعیین چنین فردی برای خلافت در نظر افراد کوتهبین به یک نوع تعصب فامیلی حمل میشده است.
ولی به رغم این زمینههای نامساعد، اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفت که پایداری نهضت را با نصب حضرت علی علیه السلام تضمین کند ورسالت جهانی پیامبر خویش را با تعیین رهبر وراهنمای پس از او تکمیل سازد.
اکنون شرح واقعه غدیر را پی میگیریم:
آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذی الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت میتابید وگروه انبوهی که تاریخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد وبیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند ودر انتظار حادثه تاریخی آن روز به سر میبردند، در حالی که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمی بر سر ونیم دیگر را زیر پا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت وندای تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند وپیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد وسپس به میان جمیعت آمد وبر منبر بلندی که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت وبا صدای بلند خطبهای به شرح زیر ایراد کرد:
ستایش از آن خداست.از او یاری میخواهیم وبه او ایمان داریم وبر او توکل میکنیم واز شر نفسهای خویش وبدی کردارهایمان به خدایی پناه میبریم که جز او برای گمراهان هادی وراهنمایی نیست; خدایی که هرکس را هدایت کرد برای او گمراه کنندهای نیست. گواهی میدهیم که خدایی جز او نیست ومحمد بنده خدا وفرستاده اوست.
هان ای مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. ومن مسئولم و شما نیز مسئول هستید. در باره من چه فکر میکنید؟
یاران پیامبر گفتند: گواهی میدهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردی ونسبتبه ما خیرخواهی ونصیحت کردی ودر این راه بسیار کوشیدی خداوند به تو پاداش نیک بدهد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، وقتی مجددا آرامش بر جمعیتحکمفرما شد، فرمود:
آیا شما گواهی نمیدهید که جز خدا، خدایی نیست ومحمد بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت ودوزخ ومرگ حق است وروز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید وخداوند کسانی را که در خاک پنهان شدهاند زنده خواهد کرد؟
یاران پیامبر گفتند: آری، آری، گواهی میدهیم.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داد:
من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار میگذارم; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ناشناسی پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دستخدا وطرف دیگرش در دستشماست. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. وثقل اصغر عترت واهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمیشوند.
هان ای مردم،برکتاب خدا وعترت من پیشی نگیرید واز آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.
در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستحضرت علی علیه السلام را گرفت و بالا برد، تا جایی که سفیدی زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد وهمه حضرت علی علیه السلام را در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دیدند و او را به خوبی شناختند ودریافتند که مقصود از این اجتماع مسئلهای است که مربوط به حضرت علی علیه السلام است و همگی با ولع خاصی آماده شدند که به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گوش فرا دهند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
هان ای مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟
یاران پیامبر پاسخ دادند:خداوند و پیامبر او بهتر میدانند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داد:
خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولی وسزاوارترم. هان ای مردم،«هر کس که من مولا و رهبر او هستم، علی هم مولا ورهبر اوست».
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این جمله آخر را سه بار تکرار کرد (4) وسپس ادامه داد:
پروردگارا، دوستبدار کسی را که علی را دوستبدارد ودشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد.خدایا، یاران علی را یاری کن ودشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا، علی را محور حق قرار ده.
سپس افزود:
لازم استحاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلع کنند.
هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقی بود که فرشته وحی فرود آمد وبه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد ونعمتخویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانی داشت. (5)
در این لحظه، صدای تکبیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بلند شد وفرمود:
خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمتخود را به پایان رسانید واز رسالت من و ولایت علی پس از من خشنود شد.
پیامبر از جایگاه خود فرود آمد ویاران او، دسته دسته، به حضرت علی علیه السلام تبریک میگفتند واو را مولای خود ومولای هر مرد وزن مؤمنی میخواندند. در این موقع حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا، برخاست واین واقعه بزرگ تاریخی را در قالب شعری با شکوه ریخت وبه آن رنگ جاودانی بخشید. از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت میپردازیم:
پیامبر به حضرت علی فرمود:برخیز که من تو را به پیشوایی مردم وراهنمایی آنان پس از خود برگزیدم.هر کس که من مولای او هستم، علی نیز مولای او است. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین ودوستداران واقعی علی باشید. (6)
آنچه نگارش یافتخلاصه این واقعه بزرگ تاریخی بود که در مدارک دانشمندان اهل تسنن وارد شده است. در کتابهای شیعه این واقعه به طور گستردهتر بیان شده است. مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج (7) خطبه مشروحی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که علاقهمندان میتوانند به آن کتاب مراجعه کنند.
واقعه غدیر هرگز فراموش نمیشود
اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که واقعه تاریخی غدیر در تمام قرون واعصار، به صورت زنده در دلها وبه صورت مکتوب در اسناد وکتب، بماند ودر هر عصر وزمانی نویسندگان اسلامی در کتابهای تفسیروحدیث وکلام وتاریخ از آن سخن بگویند وگویندگان مذهبی در مجالس وعظ وخطابه در باره آن داد سخن دهند وآن را از فضایل غیر قابل انکار حضرت علی علیه السلام بشمارند. نه تنها خطبا وگویندگان، بلکه شعرا وسرایندگان بسیاری از این واقعه الهام گرفتهاند وذوق ادبی خود را از تامل در زمینه این حادثه واز اخلاص نسبتبه صاحب ولایت مشتعل ساختهاند وعالیترین قطعات را به صورت های گوناگون وبه زبانهای مختلف از خود به یادگار نهادهاند.
از این جهت، کمتر واقعه تاریخی همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان، اعم از محدث ومفسرومتکلم وفیلسوف وخطیب وشاعر ومورخ وسیره نویس، قرار گرفته است وتا این اندازه در باره آن عنایت مبذول شده است.
یکی از علل جاودانی بودن این حدیث، نزول دو آیه از آیات قرآن کریم در باره این واقعه است (8) وتا روزی که قرآن باقی است این واقعه تاریخی نیز باقی خواهد بود واز خاطرها محو نخواهد شد.
جامعه اسلامی در اعصار دیرینه آن را یکی از اعیاد مذهبی می شمردهاند وشیعیان هم اکنون نیز این روز را عید میگیرند ومراسمی را که در دیگر اعیاد اسلامی برپا میدارند در این روز نیز انجام میدهند.
از مراجعه به تاریخ به خوبی استفاده میشود که روز هجدهم ذی الحجة الحرام در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بوده است، تا آنجا که ابن خلکان در باره مستعلی بن المستنصر میگوید:در سال487 هجری در روز عید غدیر که روز هجدهم ذی الحجة الحرام است مردم با او بیعت کردند. (9) والعبیدی در باره المستنصر بالله مینویسد:وی در سال487 هجری، دوازده شب به آخر ماه ذی الحجه باقی مانده بود که درگذشت. این شب همان شب هجدهم ذی الحجه، شب عید غدیر است. (10)
نه تنها ابن خلکان این شب را شب عید غدیر مینامد، بلکه مسعودی (11) وثعالبی (12) نیز این شب را از شبهای معروف در میان امت اسلامی شمردهاند.
ریشه این عید اسلامی به خود روز غدیر باز میگردد، زیرا در آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مهاجرین وانصار، بلکه به همسران خود، دستور داد که بر علی علیه السلام وارد شوند وبه او در مورد چنین فضیلتبزرگی تبریک بگویند.زید بن ارقم میگوید:نخستین کسانی از مهاجرین که با علی دست دادند ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه وزبیر بودند ومراسم تبریک وبیعت تا مغرب ادامه داشت.
در اهمیت این رویداد تاریخی همین اندازه کافی است که صدوده نفر صحابی حدیث غدیر را نقل کردهاند. البته این مطلب به معنی آن نیست که از آن گروه زیاد تنها همین تعداد حادثه را نقل کردهاند، بلکه تنها در کتابهای دانشمندان اهل تسنن نام صد و ده تن به چشم میخورد. درست است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخنان خود را در اجتماع صد هزار نفری القاء کرد، ولی گروه زیادی از آنان از نقاط دور دستحجاز بودند واز آنان حدیثی نقل نشده است. گروهی از آنان نیز که این واقعه را نقل کردهاند تاریخ موفق به درج آن نشده است واگر هم درج کرده به دست ما نرسیده است.
در قرن دوم هجری، که عصر«تابعان» است، هشتاد ونه تن از آنان، به نقل این حدیث پرداختهاند.
راویان حدیث در قرنهای بعد همگی از علما ودانشمندان اهل تسنن هستند وسیصد وشصت تن از آنان این حدیث را در کتابهای خود آوردهاند وگروه زیادی به صحت واستواری آن اعتراف کردهاند.
در قرن سوم نود ودو دانشمند، در قرن چهارم چهل وسه، در قرن پنجم بیست وچهار، در قرن ششم بیست، در قرن هفتم بیست ویک، در قرن هشتم هجده، در قرن نهم شانزده، در قرن دهم چهارده، در قرن یازدهم دوازده، در قرن دوازدهم سیزده، در قرن سیزدهم دوازده ودر قرن چهاردهم بیست دانشمند این حدیث را نقل کردهاند.
گروهی نیز تنها به نقل حدیث اکتفا نکردهاند بلکه در باره اسناد ومفاد آن مستقلا کتابهایی نوشتهاند.
طبری، مورخ بزرگ اسلامی، کتابی به نام «الولایة فی طریق حدیث الغدیر» نوشته، این حدیث را از متجاوز از هفتاد طریق از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است.
ابن عقده کوفی در رساله «ولایت» این حدیث را از صد وپنج تن نقل کرده است.
ابوبکر محمد بن عمر بغدادی، معروف به جعانی، این حدیث را از بیست وپنج طریق نقل کرده است.
تعداد کسانی که مستقلا پیرامون خصوصیات این واقعه تاریخی کتاب نوشتهاند بیست وشش نفر است.
دانشمندان شیعه در باره این واقعه بزرگ کتابهای ارزندهای نوشتهاند که جامعتر از همه کتاب تاریخی «الغدیر» است که به خامه توانای نویسندهنامی اسلامی علامه مجاهد مرحوم آیة الله امینی نگارش یافته است ودر تحریر این بخش از زندگانی امام علی علیه السلام ازاین کتاب شریف استفاده فراوانی به عمل آمد.
پینوشتها:
1- جحفه در چند میلی«رابغ» بر سر راه مدینه واقع است ویکی ازمیقاتهای حجاج است.
2- مرحوم علامه امینی نام وخصوصیات این سی تن را در اثر نفیس خود «الغدیر» (ج1، ص196 تا209) به طور مبسوط بیان کرده است. که در میان آنان نام افرادی مانند طبری، ابو نعیم اصفهانی، ابن عساکر، ابو اسحاق حموینی، جلال الدین سیوطی به چشم میخورد و از میان صحابه پیامبر از ابن عباس وابو سعید خدری وبراء بن عازب نام برده شده است.
3- خصوصا بر اعرابی که همواره مناصب مهم را شایسته پیران قبایل میدانستند وبر ای جوانان، به بهانه اینکه بی تجربهاند، وقعی قائل نبودند. لذا هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عتاب بن اسید را به فرمانداری مکه واسامة بن زید را به فرماندهی سپاه عازم به تبوک منصوب کرد از طرف جمعی از اصحاب وپیروان خود مورد اعتراض قرار گرفت.
4- بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این جمله را چهار بار تکرار کرد.
5- الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا .(سوره مائده، آیه3).
6- فقال له قم یا علی فاننی فمن کنت مولاه فهذا ولیه رضیتک من بعدی اماما وهادیا فکونوا له اتباع صدق موالیا
7- احتجاج طبرسی، ج1، صص84- 71، چاپ نجف.
8- آیات3و67 سوره مائده.
9- وفیات الاعیان، ج1، ص 60 وج2، ص223.
10- وفیات الاعیان، ج1، ص 60 وج2، ص223.
11- التنبیه والاشراف، ص 822
12- ثمار القلوب، ص 511.
افسردگی فصلی یکی از انواع افسردگی است که بیشتر در نیمه دوم سال و به علت تغییر ریتمهای دورهای بدن انسان اتفاق میافتد.
دکتر مجید صادقی روانپزشک و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفت وگو با ایسنا، افسردگی فصلی را یکی از انواع شناخته شده افسردگی دانست و افزود: این بیماری الگوی فصلی دارد و در نیمه دوم سال بیشتر شایع میشود.
وی درباره علت به وجود آمدن این بیماری گفت: در بدن انسان ریتمهای دورهای وجود دارد که به صورت منظم تکرار میشود مثل خواب و بیداری، ترشح برخی هورمونها و غیره که به آنها ریتمهای سیرکادین میگویند، در مبتلایان به افسردگی فصلی این ریتمها دچار اختلال می شوند.
دکتر صادقی در ادامه به تأثیر نور خورشید بر این بیماری اشاره و تصریح کرد: اختلالات ریتمهای بدن بستگی به وجود نور مستقیم خورشید، زاویه تابش اشعه آن و ترشح مادهای به نام ملاتونین در مغز دارد که چون در نیمه دوم سال، نور مستقیم خورشید کم میشود، زاویه تابش آن تغییر مییابد و روزها کوتاه میشود و در نتیجه افراد مستعد در معرض افسردگی فصلی قرار میگیرند.
وی علائم شایع این بیماری را پرخوابی و پرخوری دانست و اضافه کرد: خود فرد مهمترین عامل بروز این بیماری است و این بیماری در افرادی که سابقه افسردگی در خانواده را داشتهاند و در زنان جوان شایعتر است.
این عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، تأثیر تغذیه بر این بیماری را ناچیز دانست و اظهار کرد: محل زندگی افراد نقش مهمی در این نوع افسردگی دارد؛ به طوری که این بیماری در مناطق معتدل و سردسیر و به طور کلی نیم کره شمالی رواج بیشتری دارد.
دکتر صادقی درباره روش درمان این بیماری گفت: درمان این بیماری شامل تجویز دارو برای اصلاح اختلال ترشحات مغزی و نور درمانی است، یعنی در محیط زندگی و کار بیماران باید یک منبع نور با شدت خاص قرار بگیرد که فضای اتاق را معادل یک روز آفتابی کند.
وی ادامه داد: البته گاهی اوقات روان درمانی هم صورت میگیرد و اگر امکان عملی وجود داشته باشد بهتر است بیمار به مناطق گرم و آفتابی مثل جنوب کشور خودمان مهاجرت کند.
این روانپزشک در پاسخ به این سوال که آیا نشانههایی برای تشخیص افسردگی فصلی توسط خود افراد وجود دارد یا نه، گفت: بیشتر بیماران اذعان دارند که در نیمه دوم سال و گاهی در روزهای ابری بدخلق شده و خسته و خواب آلود هستند، پرخوری میکنند و چاق میشوند و توانایی فعالیت آنها کم میشود. در حالی که در نیمه اول سال این گونه نیست و این فرآیند هر سال برای آنها تکرار میشود.
دکتر صادقی در پایان یادآور شد: افسردگی فصلی گاهی با افسردگی دوقطبی دیده میشود و ممکن است بیمار در حالتی تضاد گونه در نیمه اول سال دچار حالتهای مانیک شود، یعنی دچار پرحرفی و بی خوابی شده و احساس بزرگ منشی کند.
حضرت امام حسن (ع) |
1ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى )عَلَیْهِ السَّلام( : یَا ابْنَ آدْم! عَفِّ عَنِ مَحارِمِ اللّهِ تَکُنْ عابِداً، وَ ارْضِ بِما قَسَّمَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَکَ تَکُنْ غَنِیّاً، وَ أحْسِنْ جَوارَ مَنْ جاوَرَکَ تَکُنْ مُسْلِماً، وَ صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحبُّ أنْ یُصاحِبُوکَ بِهِ تَکُنْ عَدْلاً.([1]) امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: اى فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهى عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى. راضى باش بر آنچه که خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدّر نموده است، تا همیشه غنى و بى نیاز باشى. نسبت به همسایگان، دوستان و همنشینان خود نیکى و احسان نما تا مسلمان محسوب شوى. با افراد (مختلف) آنچنان بر خورد کن که انتظار دارى دیگران همانگونه با تو بر خورد نمایند. 2ـ قالَ(علیه السلام): وَ نَحْنُ رَیْحانَتا رَسُولِ اللّهِ، وَ سَیِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنّهِ، فَلَعَنَ اللّهُ مَنْ یَتَقَدَّمُ، اَوْ یُقَدِّمُ عَلَیْنا اَحَداً.([2]) امام حسن مجتبی (علیه السلام) به دنباله وصیّتش در حضور جمعى از أصحاب فرمود: و ما دو نفر ـ یعنى حضرت و برادرش امام حسین (علیهما السلام) ـ ریحانه رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) و دو سرور جوانان اهل بهشت هستیم، پس خدا لعنت کند کسى را که بر ما پیشقدم شود یا دیگرى را بر ما مقدّم دارد. 3ـ قالَ(علیه السلام): وَ إنّ حُبَّنا لَیُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنى آدَم، کَما یُساقِطُ الرّیحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.([3]) فرمود: همانا محبّت و دوستى با ما (اهل بیت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) سبب ریزش گناهان ـ از نامه اعمال ـ مى شود، همان طورى که وزش باد، برگ درختان را مى ریزد. 4ـ قالَ(علیه السلام): لَقَدْ فارَقَکُمْ رَجُلٌ بِالاْمْسِ لَمْ یَسبِقْهُ الاْوَّلُونَ، وَ لا یُدْرِکُهُ أَلاْخِرُونَ.([4]) پس از شهادت پدرش امیرالمؤمنین علىّ (علیه السلام)، در جمع اصحاب فرمود: شخصى از میان شماها رفت که در گذشته مانند او نیامده است، و کسى در آینده نمى تواند هم تراز او قرار گیرد. 5ـ قالَ(علیه السلام): مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ کانَتْ لَهُ دَعْوَهٌ مُجابَهٌ، إمّا مُعَجَّلهٌ وَإمّا مُؤجَلَّهٌ.([5]) فرمود: کسى که قرآن را ـ با دقّت ـ قرائت نماید، در پایان آن ـ اگر مصلحت باشد ـ دعایش سریع مستجاب خواهد شد ـ و اگر مصلحت نباشد ـ در آینده مستجاب مى گردد. 6ـ قالَ(علیه السلام): إنّ هذَا الْقُرْآنَ فیهِ مَصابیحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُورِ.([6]) فرمود: همانا در این قرآن چراغ هاى هدایت به سوى نور و سعادت موجود است و این قرآن شفاى دل ها و سینه ها است. 7ـ قالَ(علیه السلام): مَنَ صَلّى، فَجَلَسَ فى مُصَلاّه إلى طُلُوعِ الشّمسِ کانَ لَهُ سَتْراً مِنَ النّارِ.([7]) فرمود: هر که نماز ـ صبح ـ را به خواند و در جایگاه خود بنشیند تا خورشید طلوع کند، برایش پوششى از آتش خواهد بود. 8ـ قالَ(علیه السلام):إنَّ اللّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْماراً لِخَلْقِهِ، فَیَسْتَبِقُونَ فیهِ بِطاعَتِهِ إِلى مَرْضاتِهِ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا، وَقَصَّرَ آخَرُونَ فَخابُوا.([8]) فرمود: خداوند متعال ماه رمضان را براى بندگان خود میدان مسابقه قرار داد. پس عدّه اى در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودى الهى از یکدیگر سبقت خواهند گرفت و گروهى از روى بى توجّهى و سهل انگارى خسارت و ضرر مى نمایند. 9ـ قالَ (علیه السلام): مَنْ أدامَ الاْخْتِلافَ إلَى الْمَسْجِدِ أصابَ إحْدى ثَمان: آیَهً مُحْکَمَهً، أَخاً مُسْتَفاداً، وَعِلْماً مُسْتَطْرَفاً، وَرَحْمَهً مُنْتَظِرَهً، وَکَلِمَهً تَدُلُّهُ عَلَى الْهُدى، اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ الرَّدى، وَتَرْکَ الذُّنُوبِ حَیاءً اَوْ خَشْیَهً.([9]) فرمود: هرکس جایگاه ـ عبادات ـ خود را در مسجد قرار دهد یکى از هشت فایده شاملش مى گردد: برهان ونشانه اى ـ براى معرفت ـ، دوست و برادرى سودمند، دانش واطلاعاتى جامع، رحمت و محبّت عمومى، سخن و مطلبى که او را هدایت گر باشد، ـ توفیق إجبارى ـ در ترک گناه به جهت شرم از مردم و یا به جهت ترس از عقاب. 10ـ قالَ (علیه السلام): مَنْ أکْثَرَ مُجالِسَه الْعُلَماءِ أطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّیادَهِ فى نَفْسِهِ، وَکانَتْ لَهُ وَلایَهٌ لِما یَعْلَمُ، وَ إفادَهٌ لِما تَعَلَّمَ.([10]) فرمود: هر که با علماء بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و اندیشه اش باز و توسعه مى یابد و بر معلوماتش افزوده مى گردد و به سادگى مى تواند دیگران را هدایت نماید. 11ـ قالَ(علیه السلام): تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطیعُوا حِفْظَهُ فَاکْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فى بُیُوتِکُمْ.([11]) فرمود: علم و دانش را ـ از هر طریقى ـ فرا گیرید، و چنانچه نتوانستید آنرا در حافظه خود نگه دارید، ثبت کنید و بنویسید و در منازل خود در جاى مطمئن قرار دهید. 12ـ قالَ(علیه السلام): مَنْ عَرَفَ اللّهَ أحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْیا زَهِدَ فیها.([12]) فرمود: هرکس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و کسى که دنیا را بشناسد آن را رها خواهد کرد. 13ـ قالَ(علیه السلام): هَلاکُ الْمَرْءِ فى ثَلاث: اَلْکِبْرُ، وَالْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ; فَالْکِبْرُ هَلاکُ الدّینِ،، وَبِهِ لُعِنَ إبْلیسُ. وَالْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَبِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّهِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَمِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ.([13]) فرمود: هلاکت و نابودى دین و ایمان هر شخص در سه چیز است: تکبّر، حرص، حسد. تکبّر سبب نابودى دین و ایمان شخص مى باشد و به وسیله تکبّر شیطان ـ با آن همه عبادت ملعون گردید. حرص و طمع دشمن شخصیّت انسان است، همان طورى که حضرت آدم (علیه السلام) به وسیله آن از بهشت خارج شد. حسد سبب همه خلاف ها و زشتى ها است و به همان جهت قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند. 14ـ قالَ(علیه السلام): بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَیْتَ بَعَیْنِکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَقَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیْکَ باطِلاً کَثیراً.([14]) فرمود: بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه که را با چشم خود ببینى حقّ است; و آنچه را شنیدى یا آن که برایت نقل کنند چه بسا باطل باشد. 15ـ قالَ(علیه السلام): ألْعارُ أهْوَنُ مِنَ النّارِ.([15]) فرمود: سرزنش و ننگ شمردن مردم انسان را، آسان تر است از معصیت و گناهى که موجب آتش جهنّم شود. 16ـ قالَ(علیه السلام): إذا لَقى أحَدُکُمْ أخاهُ فَلْیُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.([16]) فرمود: وقتى انسان برادر مؤمن ـ و دوست ـ خود را ملاقات نمود، باید پیشانى و سجده گاه او را ببوسد. 17ـ قالَ(علیه السلام): إنَّ اللّهَ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً، وَلَیْسَ بِتارِکِکُمْ سُدًى، کَتَبَ آجالَکُمْ، وَقَسَّمَ بَیْنَکُمْ مَعائِشَکُمْ، لِیَعْرِفَ کُلُّ ذى لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ، وأنَّ ماقَدَرَ لَهُ أصابَهُ، وَما صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ یُصیبَهُ.([17]) وَ قالَ: مَنْ عَبَدَ اللّهَ، عبَّدَ اللّهُ لَهُ کُلَّ شَىْء.([18]) فرمود: خداوند شما انسان ها را بیهوده و بدون غرض نیافریده و شما را آزاد، رها نکرده است. لحظات آخر عمر هر یک معیّن و ثبت مى باشد، نیازمندى ها و روزى هرکس سهمیّه بندى و تقسیم شده است تا آن که موقعیّت و منزلت شعور و درک اشخاص شناخته گردد. و نیز فرمود: هر کسى که خداوند را عبادت و اطاعت کند، خداى متعال همه چیزها را مطیع او گرداند. 18ـ قالَ(علیه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: یا بُنَیَّ! لا تُواخِ أحَداً حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ، فَإذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخِبْرَهَ، وَ رَضیتَ الْعِشْرَهَ، فَآخِهِ عَلى إقالَهِ الْعَثْرَهِ، وَ الْمُواساهِ فىِ الْعُسْرَهِ.([19]) به بعضى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با کسى دوستى و برادرى بر قرار نکن مگر آن که او را از هر جهت بشناسى و مورد اطمینان باشد، پس هنگامى که چنین فردى را یافتى در همه امور با او باش. 19ـ سُئِلَ(علیه السلام): عَنِ الْبُخْلِ؟ فَقالَ: هُوَ أنْ یَرىَ الرَّجُلُ ما أنْفَقَهُ تَلَفاً، وَما أمْسَکَهُ شَرَفاً.([20]) از حضرت پیرامون بُخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناى آن چنین است که انسان آنچه را به دیگرى کمک و انفاق کند فکر نماید که از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخیره کرده و نگه داشته است خیال کند برایش باقى مى ماند و موجب شخصیّت و شرافت او خواهد بود. 20ـ قالَ(علیه السلام): تَرْکُ الزِّنا، وَکَنْسُ الْفِناء، وَغَسْلُ الاْناء مَجْلَبَهٌ لِلْغِناء:([21]) فرمود: انجام ندادن زنا، جاروب و نظافت کردن راهرو و درب منزل، و شستن ظروف سبب رفاه و بى نیازى مى گردد. 21ـ قالَ(علیه السلام):السِّیاسَهُ أنْ تَرْعى حُقُوقَ اللّهِ، وَحُقُوقَ الاْحْیاءِ، وَحُقُوقَ الاْمْواتِ.([22]) فرمود: ـ مفهوم و معناى ـ سیاست آن است که حقوق خداوند و حقوق موجودات زنده و حقوق مردگان را رعایت کنى. [1] ـ نزهه النّاظر و تنبیه الخاطر: ص 79، ح 33، بحارالأنوار: ج 78، ص 112، س 8. [2] ـ کلمه الإمامُ الْحَسَن (علیه السلام): 7، ص 211. [3] ـ کلمه الإمامُ الْحَسَن (علیه السلام): 7، ص 25، بحارالأنوار: ج 44، ص 23، ح 7. [4] ـ إحقاق الحقّ: ج 11، ص 183، س 2 و ص 185. |
| |||||
| |||||